اكنون كه شرح نسبتاً مفصلي درباره دو كار بزرگ منسوب به جمشيد يعني گسترش شهر استخر يا بنياد تخت جمشيد و نهادن آيين نوروز از نوشته هاي گوناگون آورده شد، بايد بگوييم كه همه اين نسبتها به جمشيد پادشاه پيشدادي، جز افسانهبافي و نتيجه درآميختن پيشامدهي تاريخي با داستانهاي اساطيري نيست و بيشتر اين داستانها و فسانهها نيز ساخته و پرداخته دورة ساساني و اوايل دوره اسلامي در ايرانست زيرا با پژوهشهاي كه درباره اسطورههاي ايراني كردهاند اكنون همه پژوهندگان بي گمانند كه جم يا جمشيد همان ييمة اوستا يايمه و داهاست كه از قهرمانان آرياينيان پيش از تقسيم آنها به ايراني و هندي بوده است و بدينسان زمان او ( اگر بشود زماني براي او تعيين كرد) بسيار پيشتر از زمان بنياد تخت جمشيد و مكان او بسيار دورتر از اين سامان بوده است و بطور كلي در آن زمانها هنوز پاي آريانيان ايراني به اين سرزمينها باز نشده بوده است و از سوي ديگر در اوستا كه كهنترين نوشته درباره جمشيد در آن آمده و نيز در وداها هيچ يك از نسبتهايي كه در متون فارسي و عربي ايراني براي او شمرده است نمي توان يافت . يعني نه از توسعه و آبادي استخر، نه از بنياد تخت جمشيد، نه از برداشتن تخت بهوا، نه از نهادن نوروز و نه از گردآمدن مردم جهان در پايتخت او، در اوستا و كتابهاي پهلوي اثري ديده نمي شود و همه اين نسبتها در زمانهاي بسيار ديرتر پديد آمده و از منابع جديدتر نقل شده است.
اگر در پي آن باشيم كه اين داستانها و سنتها دربارة « جمشيد» چگونه و از كجا پديد آمده ، باي دبگوييم كه در پيدايش آنها چند موضوع اثر و دخالت تمام داشته است:
1 – وجد خاطرههايي در ذهن و انديشه مردم از بري پيشامدهاي تاريخ و مهم كه سپس بر اثر گذشت زمان ، رنگ و روي خود را باخته ، شكل داستان و افسانه بود گرفته است.
2 – ديدن برخي آثار مادي روزگاران باستان از بناها و نقشها و جز آنها كه باعث پارهيي استنباطها و تصورا و نتيجهگيريهاي تخيل آميز گرديده است.
3 – حيرت و شگفتي در برابر عظمت برخيب از بناها . كارها كه اجراي آنها را بيرون ز توانايي انسان مي يافتند و ناچار به موجودات و مخلوقات پنداريب و خارق العاده نسبت مي دادند.
4 – در آميختن شخصيتاي تاريخي و افسانهيي بيكديگر كه وجه مشابهتهايي در كارها و شخصيت و صفات آنها وجود داشته است.
5 – شاخ وبرگ دادن به افسانهها و كاستن و افزودن داستانهاي در هم آميخته بر اثر ميدان دادن به تخيلات و تصورات و بدينسان تكميل كردن آنها برمبناي حس داستان سرايي و قصه پردازي.
جا دارد در ينجا يادآوري كنيم هر افسانه و داستان كهني مانند داستان جمشيد يا داستانهاي ديگر از چهارپايه بوجود مي آيد:
1 – پيشامد تاريخي بزرگ و مهمي كه نظر باهميتش خاطره آن در ذهن مردم باقي يم ماند و سپس بگذشت زمان بصورت داستان در مي آيد.
2 – كساني كه در پديد آوردن و پيدايش اين پيشامدها دست اندر كار بودهاند.
3 – مكاني كه اين پيشامد در آن بوجود آمده است.
4 – زماني كه داستان در آن روي داده است.
سه پايه آخري همواره در معرض دگرگوني و جايبجا شدن و شكل عوض كردن است و چه بسا داستان از كساني بكسان ديگر نسبت داده مي شود يا از مكاني به مكان ديگر نقل مي كند و يا از نظر زماني پس و پيش برده يم شود ولي آنچه همواره ثابت مي ماند هسته و مبناي اصلي پيشامد است كه البته باشاخ و برگهايي آرايش مييابد و اگر شاخ و برگها را بپيراييم و از دور هسته اصلي پاك كنيم، ناچار به حقيقتي خواهيم رسيد.
اكنو اگر با نظراتي كه دربارة داستانهاي كهن آورديم، داستانهاي منتسب به جمشيد را تجزيه و تحليل نماييم نتيجههاي زير بدست ميايد:
بي گمان خاطرهيي از علت بناهاي كاخها و ايوانها و تالارهاي تخت جمشيد در آن صفه بلند در دامنة كوه رحمت، در ذهن مردم ايران بازمانده است و مس دانسته كه ميان بنياد اين معبد و كاخ با برگزاري آيين نوروز و مهرگان در آن و گردآمدن در باريان و بزرگان و نمايندگان كشورهاي گوناگون در اين محل مقدس، ارتباطي وجود داشته است.
از مراسم تحويل خورشيد به برج حمل و مراسمي كه در تابيدن نخستين پرتو خورشيد در بامداد نخستين روز تبستان بزرگ و سال نوين ارا مي گرديد، خاطرهايي در ذهن مردم ايران بوده است.
مشاهده بعضي آثار همچون سنگنگارهاي گوناگون تخت جمشيد چه در درگاهي و چه در بالاي آرامگاهها و دخمهها كه تخت شاهنشاه را كساني با دستها و بازوان خود در بالاي سر بلند كردهاند و تو گويي آنرا در آسمان مي برند، ناچار باعث پديد آمدن داستان ساختن تخت مرصع و نشستن بر روي آن و تصور حمل آن با دست ديوان در هوا شده است.
اما چر موجوداتي ك تخت را حمل مي كنند ديوانگاشته شدهاند، زيرا چنانكه نويسنده « عجايب نامه» نيز استدلال كردمردم بناي اين كاخها و ستونها يا حمل تخته سنگهاي عظيم را از جاهاي دور دست به صفه تخت جمشيد با وسائل عادي و دست و نيروي انسانها كاري نشدني مي دانستند ناچار پيش خود چنين پنداشتند كه آنها را موجوداتي غير از آدميزاد- مثلا ديوان كه مخلوقاتي عظيم الجثه و نيرومند بوند – بدينجا آورده و ساختهاند و اين تصورها و پندارها با عقايدي كه درباره دي و جن و پري و شياطين داشتند منافاي نداشت.
همه اين تصورات و تعبيرات و استنباطها با اشتراكي كه نام جمشيد با خورذشيد در واژة « شيد» (خسته» يعني درخشان دارد و نيز موضوع ساختن « ورجمكرد» كه بناي مستحكمي بود براي حفظ انسانها و جانوران برگزيده در برابر طوفان همه در پيدايش اين داستانها و نسبت دادن آنها به جمشيد موثر بوده است.
از سوي ديگر واژة« تخت» را نيز در پيدايش گوشههايي از اين داستانها نقشي است كه بهترست براي روشني مطلب بان نيز اشارهيي كرده شود.
تخت چنانكه هنوز هم در زبان فارسي رايج است و بكار ميرود به چند معني است.
يكي، بمعني((گاه)) يا كرسي و صندلي مخصوصي كه شاهنشاهان بر روي آن جلوس ميكردند، ديگر بمعني زمين بلندو مسطح و صاف يا بهمان تعبير خودش ((زمين تخت )) كه در بالاي آن عمارات و بناهاي گوناگون مي ساختند كه امروز صفه و تراس گفته مي شود. ساختن معابد و كاخها بر روي صفه در مشرق زمين پيشينه چندين
هزار ساله دارد و اين كار غير از مسائل معماري و محافظت در برابر سيل و طوفان و غيره ،يك علت ديگري نيز داشته كه عبارتست از مقدس شمردن آن زمين وهر چه در بالاي آن ساخته شده بوده است و اين عقيده هنوز هم در برخي از كشورها معمول است و زمينهاي مقدس و محترم را مقداري از اطراف خودش بلندتر مي گردانند،بهر حال تخت سليمان و تخت جمشيد و باغ تخت شيراز نامشان همه بدين معني است و از اين مقوله اند.
پس برقراري ارتباط ميان ساختن تخت كه در حقيقت ناظر بر ايجاد صفه تخت جمشيد بوده براي اجراي برخي مراسم و انجام بعضي محسبات نجومي و رصد و اندازه گيريهاي مربوط به وضع خورشيد در نوروز و مهرگان و اشتباه كردن آن با واة تخت بمعني گاه . مربوط شاختن تخت سلطنتي ر يا بر آمدن آفتاب و تابيدن پرتو آن بر تخت و تاج شاه و نوروز شدن آن روز، همه نيك آشكار مي سازند كه ين داستانها چگونه و از كجا ريشه گرفته و آب و تاب يافتهاند.
با اين مقدمات، تقريباً مسلم مي گردد كه نه تنها داستان جمشيد در نوشتههاي فارسي و ايراني با سليمان در آميخته ، بلكه شخصيت كارهاي اريوش بزرگ شاهنشاه هخامنشي نيز با جمشيد يكي شده و اين همه نسبتهاي گوناگون را براي او فراهم آورده است. با پذيرفتن اين اختلاط، و با به چگونگي داستانها، اكنون بايد جستجو كنيم كه آن نوروز تاريخي كه داريوش در « پارسه» يعني در تخت جمشيد دربالاي صفه با آيين ويژهيي برگزار كرده و بانگيزه اهميت و ارج خاصي كه داشته خاطره اش در ذهن مردم ايارن بازمانده و در داستانهاي جمشيد جلوهگر شده است، كدام نوروز بوده، و نقش صفه تخت جمشيد در آيين برگزاري آن چيستو اين ارتباط از كجاست؟
چنانكه مي دانيم ، داستانها نيز بر آن گواهند، نوروز يك عيد كهنسال و و جشن بسيار باستاني ايرانيانست و شايد هم از نياكان آريائي با آنان بارث رسيده و مسلماً پيش از زردشت نيز برگزار ميدشده است و با توجه به مطالبي كه قبلا گفته شد اگر بپذيريم كه هزر افسانه و داستاني يك مبناي تاريخي داشته است، مي توانيم بگوييم كه شايد اين جشن از سدههاي سيزده و چهاردهم پيش از ميلاد و جتي از اويل هزاره دوم پيش از ميلاد نيز مرسوم بوده است.
پس نوروز يك جشن يك جشن ديني زردشتي نيست، و مريبوطست يزمان « پوريوتكشان» (پيش دينان). در اوستا نيز نامي از نوروز برده نشده است ولي پس از زرردشتي شدن بخش بزرگي از مردم ايران و همگاني شدن سالشماري اوستايي در ايران زمين و مطابقه داده شدنماههاي هخامنشي و اوستايي با يكديگر، جشن فروردگان كه در روزهاي پايان سال و در ده آخر ماه اسفند مذ اوستايي برگزار مي گرديد، با جشن نوروز كه در اول فروردين اوستايي يا ادوكنيش هخامنشي بود، توام شد و كم كم رنگ بوي زردشتي بخود گرفت و بهمين علت است كه تنها دربرخي از كتبهاي ديني دوران ساساني از اين جشن و برخي آداب مذهبي مربوط بان يادي رفته به يك چنين جشن بزرگ و ديرين كمتر پرداخته شده است.
درباره اصل و منشا ايجاد نوروز ، سخنان گوناگون و ضد و نقيض و عاميانه فراوان گفته شده است ك بيشتر آنها افسانه و نادرست است و تنها دو نويسنده كه خود اختمار و ستاره شناس بودهاند، اشارههاي بسيار كوتاه دربارة منشاء و پيدايش آن كردهاند كه تا اندازيي با حقيقت موضوع مزابقت مي نمايد و چند راز مسئله مربوط به آن را مي گشايد.
نظر بيروني و خيام ( اگر نويسنده نوروز نامه باشد) بزبان ساده و بطور كوتاه چنيني است كه ايرانيان عقيدهداشتهاند كه پس از آفرينش ، زمين و آسمان كه چندين هزار سال بحال سكون و بي حركت ايستاده بودند، بفرمان اهورامزدا ، آغاز به حركت كردند و حركت خورشيد در اين هنگام در بامداد نخستين روز ماه فروردين يا روز هرمزد از نخستين دقيقه يا درجة برج حمل بود، چون خورشيد يك دور در برجها گشت و دوباره بهمان روز و ساعت و دقيقه كه در آغاز حرك از آنجا آمده بود باز آمد، گيومرث آن لحظه و ساعت را دريافت و آاز تاريخ نهاد و دور دوم حركت خورشيد از نخستين دقيقه برج حل شروع شد و چون ايرانيان طول يكسال خورشيدي ر 365 شبانه روز و 6 ساعت و دوازده دقيقه حساب كردند بعلت كبيسه نكردن سالها، آغاز سال با نقطه اعتدال ربيعي ، در هر چهار سال تقريباً يكروز فاصله پيدا مي كرد و ناچار لحظة تحويل سال و نوروز يا روز هرمزد فروردينماه در برجها ميگرديد ، چنانكه در دوران پادشاهي هوشنگ و تهمورث كه 1040 سال از تاريخ گذاري گيومرث گذشته بود، آغاز فروردينماه در برج نهم بود.
و اين محاسبه تا اندازهيي درست است زيرا در 1040 سال هر سال 6 ساعت تحويل از نقطه اعتدال ربيعي دور افتاده بود كه در طول اين مدت ميشود 6240 = 6 × 1040، ساعت كه با تقسيم آن به 24 ساعت شبناه روز ميشود 260 روز و با تقسيم آن به 30 روز ( تعداد روزهاي يكماه) ميشود هشت ماه و دو روز و اگر دقيقهها را نيز حساب كنيم، بهرحال آغاز سال پس از اين مدت در داخل برج نهم قرار مي گيرد.
مي گويند چون جمشيددر 1040 بپادشاهي رسيد پس از 421 سال از سلطنت او يعني هنگامي كه 1461 سال از آغاز تاريخ گيومرثي گذشته بود، خورشيد سه باره به نقطه اعتدال ربيعي يا جايي كه از آنجا آغاز بگشتن كرده بود بازگشت يعني در نخستين دقايق بامداد روز هرمزد از ماه فروردين يا نخستين درجة برج حمل حلول كرد و دور سوم آغاز شد.
غقايد مربوط به آفرينش و حركت ستارگان و ماه و خورشيد و زمين اگر چه افسانهيي بيش نيستند ولي چند مطلب را براي ما روشن كي سازند و آن اينكه توجه بمسائل نجومي و اختر ماري و محاسبه حركات خورشيد و درصد ستارگان دقت و مارست در قضاياي مربوط به هيئت و نجوم و گاهشماري از زمانهاي بسيار باستان در ميان ايرانيان و آرئيايان معمول بود است و با نبودن وسايل دانشي دقيق و با رصدهاي ساد و سنجش حركات ستارگان به مسائل مهمي از گاشماري پي برده كه اندازهگيري هاي آنان با كشفيات زمان ما از لحاظ محاسبه طول سال خورشيدي حقيقي و تعيين محل و موقع دقيق آن در برجهاي چندان تفاوتي يدا نمي كند.
محاسباتنويسنده نوروزنامه با توجه به مبدء دور تاريخ گذاري و با در نظر گرفتن طول سال خورشيدي كه ايرانيان 365 شبانه روز و 6 ساعت و 12 دقيقه حساب مي كردند، و با توجه به كبيسه نكردن سالها، در حال متعارف درست است يعني اگر در هر سال خورشيد 6 ساعت ازنقطه اعتدال ربيي فاصله بگيردء دريك صد سال 600 سال يعني بيست و پنج شبانه روز و در هزار سال 250 شبانه روز تفاوت پيدا خواهد كرد و اگر بخواهيم بدانيم 365 روز را كي پر خواهد كرد بايد براي اين كار تناسبي به بنديم و بگوييم و در هر هزار سال 250 روز
در چند سال 365 روز، پاسخ خواهد شد 1460 = 250÷ 365 × 1000
و اگر دقيقهها را نيز محاسبه كنيم، آغاز سال دور بع در داخل 1461 خواهد افتاد اين همان رقمي است كه در نوروز نامه بدان اشاره كرده و گفته است(33):
«… آن آغازي شد مر تاريخ اين جهان را و پس از هزار و چهار صد و شصت و يكسال بهمان دقيقه و همان روز باز رسيد، چون آنوقت را دريافتند ملكان عجم، از بهر بزرگ داشت آفتاب را و از بهر آنكه هر كس اين روز را در نتوانستندي يافت، نشان كردند و اين روز را جشن ساختند و عاليمان را خبر دادند تا همگان آن را بدانند و آن تاريخ نگاه دارند»(34).
نويسنده نوروزنامه فرا رسيدن نوروزهاي همه ساله را به نقطه اعتدال ربيعي و تحويلهاي عادي در ساعات و دقايق مختلف از شبانه روز را « دور كوچك» مي نامد ولي حركت خورشيد را در برجهاي دوازدهگانه و دوباره بازگشتن آنرا به نخستين درجة برج حمل در بامداد روز هرمزد كه بحساب او 1461 سال طول مي كشيده است « دور بزرگ» نام مي دهد و فرقي ميان اين نوروز با نوروزهاي ديگر مي نهد و آنرا « نوروز حقيقت » (35) مي خواند كه روزي بس بزرگ و مقدس و مهم بوده و بنابر مفاد افسانهها و داستانها ، گيومرث و جمشيد نيز همين نوروزها را درك كردند و تاريخ و آيين نهادند و دربقارة نخستين پرتو خورشيد چنين نروزيست كه بيروني نوشته: « فرنده ترين ساعات ، ساعا آفتابست در صبح نوروز فجر سپيد مبتها نزديكي خود بزمين مي رسد و مردم بنظر كردن بر آن تبرك مي جويند».
اكنون بايد بدانيم كه يك چنين نوروز با ويژگيها و خصوصياتي كه داشت هاست – يعني سالي كه حلول خورشيد به نخستين درجه برج حمل در سر ساعت 6 بامداد در نخستين روز ماه فروردين يا برابر آن « ادوكنيش» هخامنشي باشد –
تنها در سال 487 پيش از ميلاد درافق تخت جمشيد مي وانست اتفاق بيفتد و بس ، زيرا باحسابهاي دقيق قهقرايي و جدولهايي كه دانشمندان هيئت و نجوم فراهم آوردهاند مغلوم ميشود كه در سال 487 پيش از ميلاد تحويل سال در روز 28 مارس (36) بافغق گرينويچ ساعت 2 و 39 دقيقه از نيمه شب گذشته و بافق تخت جمشيذد كه سه ساعت و بيبست و يك دقيقه با آن فرق دارد، در سر ساعت شش بامداد نخستين روز ماه ادو كيش هخامنش يا روز هرمزد فروردينماه اوستايي بودهاست.
اما نوروز سال 487 پيش از ميلاد كه دو سال مانده به پايان پادشاهي داريوش بزرگ، دقيقاً محاسبه و جشن گرفته شده است داراي ويژگيهاي ديگري نيز هس كه در اهميت و بزرگ داشت آن وثر بود هاست . زيرا در آغاز اين سال نخسين روز ماه قمري در بابل در روز 29 مارس يعني روز دوم فروردين يا ادوكنيش هخامنشي بوده است.
هلال هم در شامگاه نخستين روز ماه قابل رويت بوده است و بهين مناسبت ه باصطلاح ستارهشناسان اجتما يز ن يا مقارنه ين بوده است كه از نظر نجومي داراي خواص و اهميتي است(37)، همچنين اول ماه ايراني، برابر با اول ماه بابلي (نيسان) و اولين روز از اولين ماه سال مصري بوده است.
با اين مشخصات كه شمرده شد نوروز آن سال داراي ويژگيهايي بوده كه مغان و ستاره شمارا دربار هخامنشي، پس از سي سال از بنياد گذاري تخت جمشيد بدست داريوش، از روي محاسبات دقيق آنرا دريافتند و پس از سدهها نوروز را در محل خود ثابت كرده كبيسههاي يكصد و بيست ساله را معمول كردند تا مانند گذشته نوروز از جاي خود حركت نكند و در برجها نگردد و همواره ر نقطه اعتدال ربيعي يا نزديكبان ثابت بماند، اين اقدام در عالم گاهشماري ايران و ستارهشناسي ، يكي از كارهاي مبتكرانه و مهمي است كه در روزگار داريوش بزرگ انجام گرفت و تا زمان برافتادن ساسانيان در ايران دوام يافت.
كبيسههاي 120 ساله بدينسان معول گشت كه يكسال خورشيدي 365 شبانه روز و ربع آن يعني 6 ساعت بود، معمولا از اين شش ساعتها در تعيين آغاز سال بعد صرف نظر كرده و پس از گذشتن 120 سال يكماه كبيسه مي كردند( محاسبه دقيق آن در هر 128 سال 31 روز است) بدينسان نوروز ر نزديك ترين وضع خود به نقطه اعتدال ربيعي يا اولين درجة برج حمل قرار مي گرفت و در برجها سير نمي كرد و اين گونه كبيسه گيري چنانكه مي دانيم پيش از داريوش معمول نبود.
|