یکشنبه، مهر ۱۶، ۱۳۹۱

خوش خیالی جمهوری اسلامی و حیله غرب


خوش خیالی جمهوری اسلامی و حیله غرب 
تجربه نشان داده است که برای غرب مهمترین چیز در روابط خود با کشور هایی از قبیل ایران و کره شمالی ، افغانستان یا عراق و حتی سوریه منافع ایشان میباشد و پشیزی برای جان انسانها یا حقوق بشر و یا چنین مسایلی نمیپردازند کما اینکه زمانهایی نیز برای پر کردن صحنه دفاع از حقوق بشر و چنین مناسبتی ، به صورت کاملا صوری چنین اقدام های نیز انجام میدهند، برای مثال حرکت نمادین کشور کانادا در تعطیلی سفارت خود در ایران ، یکی از این گونه حرکات میباشد . به قولی هرجا منافع هست ، مرگ بر حقوق بشر. اما در این میان تنها چیزی که از نظر ها کمی به دور مانده و این مساله که در میان سران دو کشور ایران و اسراییل جنگ لفظی برای ایجاد جنگ واقعی چندین سال میباشد که تنها به صورت حرف و تهدید تبادل میشود و به راستی آیا در این چند سال ثمری جز ایجاد تنش برای منطقه و ایجاد بازاری برای فروش سلاح در منطقه برای غرب بوجود آورده است یا چیز دیگریست ؟ 
جمهوری اسلامی در طی این چند سال به تولید سلاح های معمول و نچندان پیشرفته پرداخته و غرب نیز با فروش  سلاح هایی مشابه و گاهی پیشرفته به منطقه توانسته مقداری از هزینه بحران اقتصادی موجودش را بکاهد . اما آیا در صورت دست یابی نظام جمهوری اسلامی به بمب اتمی و یا حتی نزدیک شدن به دسترسی به ان چه پیامد ها و چه عکس العمل های از طرف غرب به همراه خواهد داشت . 
با نگاهی به رویکرد نظام از ۳۳ سال گذشته به انرژی هسته ای و تغیر ۱۸۰ درجه ای شعار های نظام از لحظه آغازش تا بدین لحظه به مقوله انرژی هسته ای ، که از حرام اعلام کردن ان در بدو انقلاب تا رساندن ان به دین روز که جز خطوط قرمز نظام شده ، این اندیشه را القا میکند که نظام در مسیری قرار گرفته که غرب با هوشیاری کامل و برای رسیدن به اهداف بلند مدت خود آنرا برای نظام تعبیه کرده و جمهوری اسلامی ، خواسته یا نا خواسته در اجرای ان کشور را به چنین باتلاق رسانده است . 
اینک برای حل این بحران پس از چنیدن سال رایزنی و عدم توافق که همانا این عدم توافق خواسته غرب نیز میباشد برای کشاندن ایران به جنگی و مجددا تامین منافع خود از طریق تنها کشور باقی مانده در منطقه که لشکر کشی در ان صورت نگرفته ، افکار جدید و بسیار خطرناک تری را در سر میپروراند . تجربه ناکامی در  جنگ افغانستان ، و عراق که موجب ضرر های فراوانی شد برای غرب و تجربه لیبی که ان نیز نشان داد نمونه جالبی برای گسترش امپراتوری با ثباتی قابل اعتماد نمیباشد ، آزمایشگاه سوریه را به نمونه ای قابل قبول و مطمئن برای غرب ایجاد کرد که با مطالعه ان و رفع ایراد های استراتژیکی خودشان ، حال نمونه جدیدی و به مراتب مطمئن تری را برای ایران آماده کرده اند . 
غرب میداند که حمله مستقیم به ایران هزینه بسیاری بر دوش آنها خواهد نهاد و به احتمال بسیار قوی به اهداف تعیین شده شان  نیز به درصد کم نائل خواهند شد و علاوه بر اینها منطقه را به یک جنگ بزرگتر و شاید حتی جهانی سوق دهد ، مظف بر این مسائل ، بحرانی که در انتقال انرژی از خلیج فارس ایجاد میشود میتواند اقتصاد نیمه بیمار غرب را فلج کند و جمهوری اسلامی نیز کاملا بر این امر واقف است و تمامی شاخ و شانه کشی های نظامی و لفظی خود را بر این اصل بنا نهاده است  ، غافل از اینکه غرب نیز برای دور زدن چنین مشکلاتی و همچنین ختم کردن غائله جمهوری اسلامی و چه بسا فراتر ، انحلال کشور  بنام ایران به بازی جدیدی در منطقه دست زده است . ایجاد آشوب های قومی و شهری ، همانند  سوریه اما با کمی محاسبات دقیق تر میتواند در کشور ایران و از اصل سیاستهای چند ساله اخیر خود برداشت کند ، از قبیل : 
ایجاد تفرقه در بین شیعه و سنی
ایجاد اختلاف بن اقوام های ایرانی و پر رنگ کردن آنها بماند کرد زبان ها و آذری زبان ها و یا عرب زبان ها به عنوان دستاویز 
مسلح کردن غیر مستقیم آنها و کشاندن آنها به جنگی داخلی 
خارج کردن گروه های از قبیل مجاهدین خلق از لیست تروریستی خود که برای اهداف بزرگ تری این حرکت را انجام میدهند 
مشغول کردن دولت ایران به جنگ لفظی با اسراییل و ایجاد تحریم ها برای بستر سازی ایجاد بحران های اجتمایی و شورش های خود جوش مردمی 
همه این ابزار در جهت کشاندن ایران به یک جنگ داخلی که در ان هیچ صدمه ای به جهان اطراف نمیرسد و غرب از پس این جنگ به اهداف زیر نائل میشود 
مشغول شدن جمهوری اسلامی به مسائل داخلی و دست کشیدن به طور خودکار از فعالیت های هسته ای  و یا به حداقل رساندن آنها 
ایجاد تفرقه در اقوام و در نهایت شوراندن آنها علیه یکدیگر و ایجاد دشمنی های شدید قومی 
تجزیه کشور به دست اقوام داخلی ( در ظاهر به دست مردم ایران ) و نشاندن حکومت های دست نشانده خود در منطقه که علاوه بر ثبات منابع مالی برای غرب ، موجبات ایجاد پایگاه های متنابهی را فراهم خواهد کرد و این تکه تکه شدن تضمینی برای اقامت بلند مدت غرب را بوجود خواهد آورد . 

یکشنبه، مرداد ۲۲، ۱۳۹۱

هارپ سلاح جدید در جنگ‌ آینده؟ برنده کیست ایران یا آمریکا


هارپ سلاح جدید در جنگ‌ آینده؟  برنده کیست ایران یا آمریکا

از هارپ (HAARP) چه می‌دانیم؟ آیا این تکنولوژی مخوف واقعیت دارد؟ دستکاری در آب و هوا تا چه میزان ممکن است؟ آیا هارپ سلاح جدید آمریکا در جنگ‌های غافلگیرانه آتی است؟ برای راز گشایی از این سوالات با گزارش‌های ویژه مشرق همراه شوید.
هارپ جزو سری ترین آزمایشات ارتش امریکا در چند دهه گذشته است بهترین دانشمندان جهان را آمریکا، با اختیار و یا اجبار برای کار بر روی این موضوع به مرکز آزمایشات فوق سری ارتش امریکا آورده است و ایران نیز از مدتها قبل با بررسی و دریافت اطلاعات فوق محرمانه از آزمایشات و مراکز فوق سری آمریکا بوسیله جاسوسان حرفه ای و دو جانبه و خرید اطلاعات آنها ؛ به اطلاعات غیر قابل باوری دست یافته است که حتی برای اکثر متخصصین علوم مختلف غیرقابل باور و خیال پردازی می نماید. یکی از پروژه های لو رفته آمریکا، پروژه فوق سری هارپ است که از مدتها قبل دانشمندان سپاه پاسداران ایران بشدت پی گیر آن بوده و با دریافت اطلاعاتی از هارپ؛ شروع بهآزمایشات گسترده در مرکز فوق سری ایران بر روی آن نموده اند که در حال کاربردی نمود آن برای مسایل مختلف نظامی و قدرت طلبی و توسعه طلبی ایران است. ایران آغاز گر جنگی غیر محسوس با آمریکا شده که اروپایی ها و متحدانش هم از آن بی خبرند و فقط کافی حوداث و اتفاقات به نظر طبیعی جهان را در مدت اخیر و آینده و مناطقی که این حوداث رخ داده و میزان خسارات آن به آمریکا را بررسی کنید این جنگ عالم گیر به شکل هیچ جنگی که تاکنون دیده یا شنیده اید نیست. نیروهای نظامی وهواپیماها و کشتی ها و زیردریاها و انواع سلاحهای متعارف و غیر متعارف شناخته شده در آن ارزشی ندارد. شما با آشنایی با هارپ می توانید خود قضاوت کنید شما اگر به فروش و قراردادهای نظامی آمریکا با کشورهای مختلف نگاهی بیندازید خواهید دید که آمریکا پیشرفته ترین سلاحهای فوق محرمانه خود را براحتی در اختیار آنها قرار می دهد و ملاحظاتی که قبلا در فروش سلاحهای محرمانه و هواپیماها و کشتی ها و زیر دریایی ها فوق پیشرفته به کشورهای مختلف بخصوص عربی و کمونیستی داشت را کامل کنار گذاشته و بی پرده بفروش هر سلاحی اقدام می کند و این جای سوال است اما نکته اینجاست که آمریکا می داند که این سلاحها در برابر سلاحهای وحشتناکی چون هارپ ها هیچ ارزشی ندارند و از این رو ایران نیز با تاسیس مرکز فوق سری خود از مدتها پیش جای پای آمریکا گذاشته و در این راه بسیار فرا تر از امریکا به نتایجی رسیده که بدون شک می توان ایران و سپاه پاسداران ایران را ابرقدرت مطلق آینده جهان دانست. سلاحهای در دست سپاه پاسداران ایران است چنان وحشت آفرین و غیرقابل باور است که سران و دولتمردان آمریکایی و متحدان انها و روسیه و چین که فقط برخی از مانورهای فوق سری ایران را مشاهده نموده یا برخی اطلاعات فوق سری لو رفته را در اختیار دارند فقط در تمام سخنان خود جنگ با ایران را زلزله برای تمام کره زمین و پایان جهان و وحشتناک می دانند و مدام از جنگ با ایران همه را برحذر می دارند کافی به سخنان چند سال پیش سران و دولتمردان آمریکا و اروپا و سخنان امروز آنها بزنید آیا بحران اقتصادی یک بهانه بیش نیست؟ ایران جنگ دیگری را از چندی پیش با اسراییل شروع کرده و اسراییل این جنگ را احساس نموده لیکن در مقابله با ارتش سری و نامرئی ایران هیچ سلاحی ندارند و دانسته اند که موجودیت اسراییل با خسارات زیادی که تاکنون این جنگ برای اسراییل داشته دوام چندانی ندارد و قریب وقوع سقوطاسراییل حتمی است و بدلیل اینکه سپاه پاسداران ایران از نیروی نظامی و تجهیزات محسوس برای جنگ با اسراییل بکار نبرده هیچیکس نمی توند ایران را متهم به جنگ افروزی بکند و این در حالی است ایران در حال نبرد ویرانگر با اسراییل است . اسراییل تمام تلاشش کم کردن درآمدهای ایران برای متوقف کردن جنگ نامرئی است که در آن گرفتار شده و در حال از بین بردن موجودیت آن است. و متوقف کردن انرژی هسته ای بهانه ای بیش نیست. و آمریکا و اسراییل نمی داند به کجا حمله کند یا با چه رو در رو هستند.

هارپ سلاح جدید در جنگ‌ آینده؟ +تصاویر برنده کیست ایران یا آمریکا؟
از هارپ (HAARP) چه می‌دانیم؟ آیا این تکنولوژی مخوف واقعیت دارد؟ دستکاری در آب و هوا تا چه میزان ممکن است؟ آیا هارپ سلاح جدید آمریکا در جنگ‌های غافلگیرانه آتی است؟ برای راز گشایی از این سوالات با گزارش‌های ویژه مشرق همراه شوید.... برای مطالعه این موضوع به ادامه مطلب مراجعه نمایید
به گزارش «رهوا» از مشرق، انستیتو تحقیقات استراتژیک کالج جنگ ارتش آمریکا دارای نشریه‌ای داخلی با نام «انقلاب در امور نظامی» است. به عنوان مقدمه‌ای بر این گزارش بخشی از یکی از مقالات این نشریه بسنده خواهد بود:

«چیزهایی که برای ما اهمیت دارند به مرور زمان تغییر می‌کنند و تکنولوژی با پیشرفت خود به افق‌های جدیدی می‌رسد. در زمان جنگ سرد، تسلیحات و پروژه‌های روانی، مراحل ابتدایی خود را می‌گذراندند. اما در زمان کنونی که علوم الکترونیک و بیوالکترونیک را در دسترس داریم، لازم خواهد بود در قراردادهای اخلاقی و حد و حدود ذهنی خود که از به کارگیری تکنولوژی‌های به بازی گیرنده روح و روان دشمن ممانعت می‌کند؛ تجدید نظر کنیم.

در صورت فراهم شدن این بازنگری، شرکت‌های خصوصی و نیمه خصوصی را تشویق خواهیم کرد که به بهره‌ برداری و توسعه تکنولوژی‌های متناسب با این اهداف بپردازند. در نتیجه خواهیم توانست با به کارگیری انواع تسلیحات جدید مانند میکروبی، روانی و سایر تکنولوژی‌های پیشرفته وارد عمل شده و به اهداف خود برسیم

هارپ سلاحی برای بی ثبات کردن کشورها
«هارپ» به صورت یک فرستنده امواج الکترومغناطیسی عمل می‌کند که هدف آن تاثیرگذاری بر آسمان و الکترون‌های آزاد لایه یونوسفر است. این سیستم، الکترون‌های این لایه را در ارتفاع تقریبا 275 کیلومتری به جنبش وامی‌دارد. در حالت عادی این لایه دارای دمایی معادل 1400 درجه سانتیگراد است که در اثر این تحریک انرژی فراوانی در آن به وجود آمده و در نتیجه دما تا 20درصد افزایش می‌یابد و این ناحیه به حالت انبساطی در می‌آید.

تاثیر گذاری بر آسمان و الکترون‌های آزاد لایه یونوسفر

«زبیگنیو برژینسکی»، مشاور «جیمی کارتر» رئیس جمهوری سابق آمریکا و مشاور کنونی «اوباما» معتقد است که «هارپ» سلاحی برای بی‌ثبات کردن کشورهایی است که با واشنگتن اتحاد و همسویی ندارند. به گفته او «با استفاده از تکنولوژی‌های جدید و روش‌هایی که این تکنولوژی‌ها در اختیار کشورهای بزرگ قرار می‌دهند؛ این کشورها می‌توانند حتی بدون آنکه نیروهای امنیتی خود را در جریان قرار دهند جنگ‌هایی سریع و غافلگیرکننده به راه بیندازند.»
برژینسکی اضافه می‌کند: «اکنون تکنولوژی‌هایی در اختیار ماست که به کمک آنها می‌توانیم تغییراتی در آب وهوا ایجاد کرده و شرایطی مانند خشکسالی و طوفان به وجود آوریم که این امر می‌تواند توانایی‌های دشمنان احتمالی ما را تضعیف کرده و آنها را به پذیرش شرایط ما مجبور کند.»

ممنوعیت تحقیقات نظامی در فضا

بر اساس مصوبات سازمان ملل متحد استفاده از تسلیحات الکترو مغناطیسی و نیز استفاده از فضا برای انجام هرگونه تحقیقات و عملیات نظامی ممنوع می‌باشد، اما دولت‌های خودکامه ای مانند دولت آمریکا همانگونه که بسیاری قطعنامه‌های دیگر سازمان ملل و شورای امنیت را نقض می‌کنند؛ در این زمینه نیز تعهدی نداشته و در نهان فعالیت‌های گسترده ای انجام می‌دهند. هارپ را می‌توان یکی از ده‌ها پروژه مخفی و مخرب دانست که از طرف سیاستمداران آمریکایی حمایت شده و روز به روز به گسترش فعالیت‌ها و نیز توان تخریبی آن افزوده می‌شود.

حفره معروف به حفره هارپ که گاهی در آسمان نقاط مختلف دیده می‌شود.

شدت حوادث کنونی با طبیعت ناهمخوان است
بشر در طول هزاران سال با حوادث و بلایای طبیعی بسیاری دست به گریبان بوده است و همواره این حوادث را جزئی طبیعی از رندگی خود بر روی کره زمین دانسته است. اما در دهه‌های اخیر اتفاقاتی روی داده که با حافظه تاریخی او در مورد طبیعی بودن این حوادث ناسازگار است. بدون شک، فجایع طبیعی در هر دورانی همراه با خساراتی بوده است. اما، آنچه که امروز اتفاق می‌افتد نسبت به گذشته شدت بی سابقه ای دارد.

این درحالی است که بی نظمی‌های بزرگ جوی و حوادثی مانند سیل، توفان، زلزله و فعالیت‌های آتشفشانی همگی عموماً به تأثیرات گازهای گلخانه ای ربط داده می‌شود. ذوب شدن یخ‌های قطبی و دوره‌های گرمایی و سرمایی کاملا بی سابقه و شدید در نقاط مختلف زمین نیز به پدیده گرم شدن کره زمین احاله می‌گردد. اما به اعتقاد برخی از متخصصین و حتی سیاستمداران ردپای تکنولوژی‌های پیشرفته در تولید و هدایت این حوادث با اهداف سیاسی و استعماری کاملا معلوم بوده و نشانه‌های فراوانی از دخالت‌های بشری در آن دیده می‌شود.

اتفاقات عجیب
اتفاقات عجیب فراوانی در سال‌های اخیر روی داده است که به باور دانشمندان غیر از دخالت یک عامل الکترومغناطیسی هدایت شونده چیز دیگری نمی‌تواند مسبب آنها باشد. برای مثالخشکسالی‌های بزرگ، آتش فشان‌ها، زلزله‌ها و سونامی‌های ویرانگر سال‌های اخیر، وقوعسیل‌ها و توفان هایی نظیر توفان کاترینا در نیواورلئان و توفان گانو در عمان، مرگ عجیب هزاران ماهی ساردین در سواحل شیلی، سقوط جنازه‌های سوخته کلاغ‌ها از آسمان سوئد، مرگ صدها هزار ماهی در آرکانزاس، بارش جسد هزاران پرنده سیاه بال قرمز مرده در لوئیزانا و کنتاکی، مرگ دسته جمعی میلیون‌ها ماهی در خلیج «چزاپیک» آمریکا، مرگ صدها تن ماهیدر سواحل برزیل و ده‌ها هزار خرچنگ در انگلیس، مرگ ماهی‌ها و دلفین‌های سوخته خلیج فارس، مرگ دسته جمعی نهنگ‌ها در استرالیا هیچ کدام حالت طبیعی نداشته و احتمال می‌رود در اثر آزمایش‌ها و حمله‌هایی در اثر امواج هدایت شونده روی داده باشند.

مرگ دسته جمعی هزاران ماهی در سواحل شیلی

دلفین‌های سوخته خلیج فارس

جنازه‌های سوخته کلاغ‌ها در سوئد

مرگ دسته جمعی دلفین ها

بارش جسد هزاران پرنده سیاه بال قرمز

منشا مشکوک این حوادث
در این میان اما گزارش‌های مفصلی منتشر می‌شود که منشا این اتفاقات را طبیعی ندانسته و در نتیجه دخالت هدفمند سیستم‌ها و تکنولوژی‌های پیشرفته ای مانند «هارپ» می‌دانند. تکنولو‍ژی‌هایی که به استناد گفته‌های برژینسکی، مشاور اوباما، می‌توانند توانایی‌های ملت‌هایی را که آمریکا دشمن خود می‌داند تضعیف کرده و آنها را به پذیرش سیاست‌های توسعه طلبانه آمریکایی مجبور کند.

نیروی تزریقی به یونوسفر توسط هارپ، نوسانات موجی فراوانی در این لایه ایجاد می‌کند به طوریکه امواجی با طول موج‌های خاص و فرکانس‌های پایین که بازه‌ای از 40 هرتز تا یک هزارم هرتز را شامل می‌شود؛ به وجود می‌آیند. این فرکانس‌های پایین دارای برد عمیقی تا هزاران کیلومتر بوده و قادرند بر روی زمین به اهداف وسیعی از بدن انسان گرفته تا اعماق دریاها نفوذ کنند.

این پروژه تا کنون مورد توجه افراد فراوانی بوده و اقدامات افشاگرانه‌ی نیز انجام شده است. از جمله می‌توان به دکتر «نیک بگیش» یکی از دو مولف کتاب «فرشتگان این هارپ را نمی‌نوازند» اشاره کرد که در 1997 طی مقاله ای در روزنامه واشنگتن پست اشاره می‌کند که 40 درصد بودجه تجهیزات نیروی هوایی آمریکا مربوط به پروژه‌های مخفی است. این نویسنده مدعی شد که این پروژه‌ها تا جایی امنیتی هستند که حتی کنگره آمریکا نیز از ابعاد و زوایای کامل آن بی خبر است. در این کتاب به زوایای پنهان هارپ به عنوان یک اسلحه پرداخته شده است.


دکتر بگیش هارپ را یک سلاح معرفی می‌کند

نگرانی‌های بین المللی
در این میان هارپ نگرانی برخی از سیاست‌ مداران و کارشناسان تسلیحاتی کشورهای دیگر را نیز باعث شده است. برای مثال نمایندگان پارلمان اروپا در این مورد تحقیقاتی را آغاز کرده‌ و یک کارشناس انرژی به نام «گراتان هیلی» را برای مشاورت در این مورد به کار گرفته‌اند. هیلی هم اکنون درحال جمع آوری اسناد و مدارکی است تا به کمک آنها بتواند راهی برای افشا و درنتیجه خاتمه دادن به این طرح پیدا کند. «مگوا هالووت» که رئیس گروه سبزهای پارلمان اروپاست، مسئولیت پیگیری این پرونده را به عهده دارد. او در حال پیگیری درخواست سبزها برای وادار ساختن پارلمان اروپا به اعمال فشار بر ناتو است تا از دولت آمریکا در مورد هارپ توضیح بخواهد. به نظر هالووت این نوع تسلیحات علاوه بر پیامدهای خطرناک زیست محیطی، آزادی‌های فردی و دموکراسی را نیز به خطر می‌اندازد.

هارپ یک سلاح است
از نظر تاریخی «هارپ» پروژه ای است که در ۱۹۹۳ در ظاهر جهت بررسی و پژوهش درباره لایه یونوسفر جو زمین با استفاده از امواج رادیویی شروع به کار کرد. اما تاریخ شروع تحقیقات بر روی امواج برای بررسی امکان استفاده از آنها به عنوان سلاح‌های مرگبار به دهه‌های قبل برمی‌گردد.

به بیانی می‌توان گفت که سیستم هارپ، نتیجه تلاش‌ها و پژوهش‌های حداقل پنجاه ساله ارتش آمریکاست که کارکرد آن تنها محدود به بررسی و پژوهش درباره لایه یونوسفر نبوده و قادر است برای شناسایی پایگاه‌های مخفی اعماق زمین را جستجو کند، تمامی ارتباطات رادیویی و موجی را متوقف سازد، بر رفتارها و حالت روانی انسان‌ها تأثیر بگذارد، جریانات جوی را تغییر دهد، با متمرکز ساختن امواج بر روی اهداف هوایی مانند هواپیماها و دسته‌های بزرگ پرندگان آن‌ها در آسمان بسوزاند و برشته کند، لرزش‌های شدیدی در لایه‌های مختلف کره زمین ایجاد کرده و زلزله تولید کند و یا انفجارهایی به قدرت بمب‌های هسته‌ای ایجاد کند.

امواج هارپ بر حالت روانی افراد تاثیر منفی دارد

با این توصیف می‌توان هارپ را یک اسلحه عظیم نوین دانست که هزینه‌های آن به طور مشترک از طرف نیروی هوایی و دریایی ارتش آمریکا، آژانس تحقیقاتی پروژه‌های دفاعی پیشرفته ی آمریکا و دانشگاه آلاسکا تامین می‌شود. در واقع «هارپ» یک سلاح تمام عیار آب و هوایی است که با ارسال یک انرژی عظیم به لایه فوقانی اتمسفر، مولکول‌های تشکیل دهنده آن را به جنبش درآورده و به بازتاب قوی انرژی حاصل از این جنبش وادار می‌کند که این انرژی پس از هدایت شدن توسط سیستم هارپ می‌تواند اختلالات گسترده‌ای مانند خشکسالی، بارش برف و باران، سرمای شدید، سونامی، توفان، زلزله و... در نقطه معینی از کره زمین به وجود آورد.

هارپ شامل ده‌ها برج آنتن آلومنیومی بر روی زمینی به مساحت 23 هزار متر مربع در آلاسکا ‌است که امواج مافوق کوتاه تولید کرده و به یونوسفر می‌فرستند. هریک از این آنتن‌ها به فرستنده ای به قدرت یک میلیون وات متصل است. قدرت نهایی این آنتن‌ها با توسعه بیشتر به یک میلیارد وات افزایش یافت که از 360 آنتن به دست می‌آید. فرستنده‌ها توسط 6 توربین به قدرت هریک 3600 اسب بخار تغذیه می‌شوند و به ازای هر روز 95 تن مازوت مصرف می‌کنند.

آنتن‌های هارپ

احتمال بزرگنمایی هدف دار

اما نگاه دیگری نیز وجود دارد که تمامی گفته‌ها در مورد هارپ را یک بزرگنمایی و پروپاگاندای تبلیغاتی از طرف خود آمریکا می‌داند و معتقد است که نه هارپ و نه هیچ تکنولوژی بشری دیگری حداقل با توجه به محدودیت‌های دانش کنونی نمی‌تواند چنین قدرتی داشته باشد و کارهایی با این وسعت انجام دهد. دیدگاه مذکور این تبلیغات را در راستای ترساندن دیگر ملت‌ها از آمریکا و به انقیاد و انفعال کشیدن آنها دانسته و باوری به کارایی هارپ در ایجاد خشکسالی، زلزله، توفان و دیگر اتفاقاتی که به طور مثال ذکر شد ندارد.

برای مثال دکتر ناصر حافظی مقدس، زمین شناس، مهندس زلزله شناسی و استاد دانشگاه در گفتگو با کیهان درباره پدیده هارپ می‌گوید: «پروژه مطالعاتی هارپ درخصوص مطالعه اصول فیزیکی کنترل کننده یونوسفر است که علاوه بر آمریکا چند کشور دیگر نیز در آن مشارکت دارند. هدف اصلی این پروژه بهبود ارتباطات رادیویی بوده است اگرچه ارتش آمریکا در این پروژه بدنبال کنترل و نظارت بر ارتباطات رادیویی است.»

دکتر حافظی مقدس می‌افزاید: «مطرح شده که آمریکا در ادامه پروژه جنگ ستارگان به دنبال نوعی سلاح الکترومغناطیسی جدید است که با فشرده سازی بخشی از یونسفر و انعکاس آن امواج الکترومغناطیسی با فرکانس بالا که قدرت حرارتی زیاد دارند را به مناطق مورد نظر در سطح کره زمین وارد کند. این مطلب فرضیه‌هایی است که مشخص نیست قابلیت اجرایی داشته باشد. » این مهندس زلزله شناسی به ارتباط هارپ و زلزله اشاره می‌کند و می‌گوید: «منشأ شایعاتی که درخصوص ارتباط زلزله با پروژه هارپ وجود دارد شاید از این طریق می‌باشد که زلزله‌های بزرگ همراه با تغییرات وسیع در اتمسفر بالای منطقه کانونی می‌باشند و اغتشاشاتی را در کره یونسفر ایجاد می‌کنند. تلاش‌هایی جهت استفاده از این پدیده برای پیش بینی زلزله نیز در حال انجام است. اما اینکه با هدایت امواج الکترومغناطیس بتوان در یک منطقه زلزله ایجاد نمود توجیه علمی ندارد.»

دکتر محمدعلی رحمانی نیا، زمین شناس، کارشناس زلزله شناسی و استاد دانشگاه نیز در تحلیل موضوع هارپ می‌گوید: «در وهله اول باید اشاره کنم که «هارپ» پروژه ای است توسط چند کشور جهان از جمله آمریکا، روسیه، ژاپن، کانادا و... دنبال می‌شود و هدف آنها نیز شناخت لایه آیونوسفر و مطالعه آن است و در واقع پروژه هارپ فقط مختص آمریکا یا یک کشور خاصی نیست، از طرفی هم ارتش آمریکا در بخش نیروهای دریایی و هوایی پروژه ای را درباره جنگ ستارگان دنبال می‌کنند و هدفشان این است که بتوانند امواج الکترومغناطیسی را بر روی زمین برگردانند، که اگر بتوانند این کار را انجام دهند خواهند توانست حرارت زیادی را در نقطه ای از زمین ایجاد کنند.»

دکتر رحمانی نیا در ادامه تصریح کرد: «اگر زلزله طبیعی اتفاق بیافتد در لایه یونوسفر اختلالاتی ایجاد می‌شود و از این اختلالات ایجاد شده در واقع می‌توان وقوع برخی زلزله‌ها را پیش بینی کرد، از همین موضوع آمریکاییان بحث هارپ را پیش کشیده‌اند و در واقع با این اقدام می‌خواهند اذهان عمومی مردم جهان را فریب داده و به نفع خود از آن بهره برداری کنند.»
با توجه به سابقه نظام آمریکا در سوءاستفاده‌های گسترده و غیر انسانی از علوم و دانش‌های گوناگون باید گفت که به نظر می‌رسد «هارپ» که به معنای ساز «چنگ» است؛ این بار توسط جانیان آمریکایی در سمفونی به ویرانی کشیدن کره زمین و تهدید زیستن انسان در آن نواخته می‌شود

مرکز فوق سری ایران کجاست.

در مرکز فوق سری ایران چند هزار دانشمند ایرانی در کارهای فوق سری و ناشناخته بر روی مسایلی است که بسیار غیر واقعی می نماید و در دنیای حتی دانشگاهی و علمی جهان نیز غیر ممکن و دور از ذهن و دور از پیشرفت های علم امروز جهان می نماید مرکز فوق سری ایران در چند منطقه مجزا واقع در زیر زمین در ناحیه ای قرار دارد که تا کیلومترها از این مرکز هیچ آبادی وجود ندارد منطقه ای است غیر قابل دسترس که حرفه ها نیز با داشتن وسایل مجهز بسختی می توانند خود را به آن برسانند این غیر قابل دسترس بودن آن دسترسی جاسوسان و عوامل نفوذی و درز اخبار از آن را ناممکن می کند هر جنبده ای در آن محدود رویت شود بسرعت شاسایی و نابود می شود بعلت داشتن پوشش امنیتی خاصی که بر روی محدودی وسیع در اطراف آن قرار داشته شده امکان هر گونه عکسبرداری ماهواره و هوایی و شنودهای سیستم های الکترونی غیر ممکن است و تمامی وسایل و تجهیزاتی که با بردها و ابزار و قطعت الکترونیکی کار می کند در این محدود از کار می افتد و ارتباطات بطور کامل قطع است حکومت ایران از مدتها پیش با بزرگنمایی انرژی اتمی و قدرت اتمی جنگ با اسراییل تمام نگاهها را از این مرکز فوق سری دور نگاه داشته و ایران با تمام امکانات رسانه ای خود اعم روزنامه ها و شبکه های ماهواره ای و سایت های خبری بطور شبانه روزی اخبار مربوط به انرژی اتمی و تحریم ها و اسراییل را بصورت بسیار گسترده در جهان بزرگنمایی و انتشار می دهد تا مردم دنیا و حکومت ها و قدرتهای بزرگ از توجه و تمرکز بر روی این مرکز فوق سری دور کند و در این چند سال که فعالیت این مرکز گستردگی بسیار بیشتری پیدا نموده است این تبلیغات دامنه بسیار گستره تری پیدا نموده است بطوری که مجهزترین و پیشترفته ترین سازمان های جاسوسی جهان چون سیا و موساد و ام ای ایس و غیره هم نتوانسته اند کوچکترین ردی از این مرکز را ردیابی نمایند و تمام تمرکز خود را بر روی مراکز اتمی ایران قرار داده اند یکی دیگر از دلایلی مخفی بودن و درز نکردن اطلاعات از این مرکز فوق سری نوع رفت و آمد دانشمندان به درون این مرکز است بطوری که تصاویر و اسناد نشان می دهد دانشمندان برای ورود بیهوش شده یا بخواب مصنوعی برده می شوند و در این مرکز بهوش می آیند و در برگشت نیز همین را مسیر را طی می کنند که این حرکت موجب می شود هرگز دانشمندان محل و مکان را نتوانند شناسایی کنند به نظر می رسد و علت غیر عادی بودن مسایلی که روی آن کار می شود دانشمندان می ترسند با صحبت کردن در مورد آن مورد تمسخر واقع شوند یا دیوانه محسوب شوند به این دلیل هیچ دانشمندانی جرات ابراز عقیده یا صحبت در مورد آن را ندارد. هیچیک از قسمت ها با هم هیچ ارتباطی ندارد. هیچ دانشمندانی از وجود قسمت دیگری خبر ندارد و مانند شاخه ها انگور می ماند.

چهارشنبه، مرداد ۰۴، ۱۳۹۱

چه میشود ؟





آمدن کشتی انترپرایز به خلیج فارس
ترور اسرائیلیها در بلغارستان 
شورای فقهی
کمپین حجاب اختیاری 

تعطیلی اول شهریور
سقوط بشار اسد
انتقال مجاهدین به هرات افغانستان 
گرانی و دست داشتن لباس شخصی ها برای به آشوب  کشیدن اعتراض مردم و انحراف ان به سمت در گیری با شعار های عجیب، اعم از مرگ بر کمونیست
نشانه های دیگری نیز میتوان در این مسیر پیدا کرد، سناریوی که جمهوری اسلامی همراه با همپالگی های غربی اش برای ایران ، شروع جنگ ، تجزیه ان و در نهایت تبدیل به چند مستمره کردن آن و بقای رژیم آخوندی ، البته از نوعی مدرنتر و مردم پسند تر میتوان دید .
ناو هواپیما بر انترپرایز را که به صورت کاملا اسقاط در آماده از آنسوی دنیا به خلیج فارس میکشند ، با ۴ موتور هسته ای ، هزنیه اوراق کردن آن برای ایالات متحده بسیار زیاد میباشد، اما میتواند هم در جای دور از آبهای خودش آنرا غرق کند و هم خسارات غرق شدن آنرا از مردمی که توسط حکومتی  ، زد ایرانی اداره میشود به راحتی دریافت نمایند، به قیمت بقاء آن رژیم . در چند جای جهان به مردم اسراییل تعرض میشود و دولت اسراییل مستقیم رژیم تهران را مورد تهدید و موجب این حملات تروریستی قرار میدهد ، هم پیمان رژیم نیز در حال فروپاشی است ، و اسد ی دیگر وجود نخواهد دشت که رژیم با همراهی آن تهدیدی نزدیک برای اسراییل باشد، پس مجبور به معامله هست ، شورای از کسانی تشکیل میشود که در گذشته رژیم حضور داشته اند و یا دور مانده اند و یا به خاطر مسائلی و تفاوت هایی در نحوه نگرش شان به نظام از گود مرکزی کنار گذاشته شده اند ، و هم اکنون برای حفظ نظامی که به هر حال حافظ منافع آنها نیز میباشد میتوانند گرد هم آیند ، اما با توجه به مسائل اتفاق افتاده و احتمال موفقیت شورای ملی اپوزوسیون خارج از کشور ، از این میترسند که مردم آنها را قبول نداشته باشند ، پس در صورت وقوع چنین اتفاقی به جنگی زرگری و یا حتی شده واقعی نیاز دارند ، برای همین نیاز مند تهدید هایی واقعی و همکاری با لابی های خود در غرب برای همکاری با جناح جنگ طلب غرب میباشند ، این جنگ میتواند اقتصاد خاموش غرب را نیز به تحرک در آورد ، پس اسنادی هم برای شروع جنگ و یا مستحق بودن ایران برای حمله ، مورد نیاز هست .  حملات تروریستی ، و سلاح اتمی و اگر این ۲  بهانه کم بود ، تهدید به بستن تنگه هرمز که ۵۱ درصد انرژی جهان از آن عبور میکند میتواند دلایل قانع  کننده ای باشد . از طرفی غرب هوشمندانه تر عمل میکند و همه چیز را بر روی جمهوری اسلامی سرمایه گذاری نخواهد کرد . بهترین زمان برای استفاده از مجاهدین بسی همین زمان میباشد، اگر پس از اغتشاشات جمهوری اسلامی ، سر تعظیمی خم نکرد، آنها را وارد عمل میکند هم برای تجزیه احتمالی ایران و هم برای در دست گرفتن قدرت به عنوان یک حکومت موقت و دست نشانده که پس از آمدنشان به مانند کرزای ، رفتنشان تقریبا ممکن نخواهد بود.
گرانی ها نیز مردم را به جان آورده است که آماده هرگونه اتفاقی میباشند، با وجود این و همینطور نبود آزادی های اجتمای ، میتواند دست آویز خوبی برای انحراف حرکات آزادی خواهی باشد ، کمپینی که حتی از طرف نظام آنچنان برخوردی با آن نمیشود راه می افتد به نام حجاب اختیاری، همه چیز هم که گران هست ، پس مقداری ارزانی و آزادی اجتماعی  میتواند مردم تحت فشار را  تخلیه کرده و به عنوان سوپاپ اطمینانی برای نظام عمل کند ، همراه با شورای کردن رهبری و تغیر ظاهری ماهیت نظام . زیرا نظام میداند که با سقوط کامل اسد احتمال اینکه مردم به خیابانها بریزند بسیار است ، پس به بهانه بایستی حکومت نظامی برقرار شود . به بهانه اجلاس بیداری اسلامی که هر ساله به صورت کاملا عادی انجام میشود ، اینبار  یک هفته پایتخت به طور رسمی و دیگر شهر ها به صورت غیر رسمی تعطیل خواهند شد ، ارتش و سپاه در آماده باش کامل است و تمامی مرخصی ها لغو شده است ، ارتش اسراییل هم در چنین وضعی بسر میبرد .
لزوم تشکیل یک شورای ملی در اپوزوسیون و هرچه سریعتر ، اعلان وجود ان بیش از بیش احساس میشود، چون شیاد دیگر زمانی نداشته باشیم . ایرانمان در خطر است .


سه‌شنبه، تیر ۲۷، ۱۳۹۱

من پسرک دست فروشی هستم


من پسرک دست فروشی هستم ، خواهرم شیشه ماشین سر چهار راه پاک میکند ، پدر پیرم گاهی کارگری میکند و مادرم نظافت  .
 ریس جمهورم احمدی نژاد به محله ما نیامد اما در سفری که به استان ها داشت گفت به فکر ما نیز هست . انتخابات را خیلی دوست دارم چون در آنزمان پول خوبی در میاوریم ، پوستر پخش میکنیم و عکس میچسبانیم   . نمیدانم کی آنقدر پول خواهد دشت که به ما هم بدهد ، میگوید یارانه میدهد . خوب است حداقل دیگر زمستانها نان خواهیم داشت . آخر در زمستانها کم میتوانیم کار کنیم، پدرم هم بیکار است . نان هم ارزان نیست .
 برادر بزرگم گاه ی به خانه سر میزند و لباس هایش  را که دیگر اندازه اش نیست به من میدهد ، خواهرم هم از لباس های که مادرم از آنجایی که کار میکند میدهند میپوشد، لباس های خواهرم نو و برای پولدارهاست ، حسودیم میشود ، میگویم مادر اینبار خانه کسی کار کن که پسر بچه اندازه من داشته باشد من هم لباس های پولدار هارا بپوشم .
 از پدرم میپرسم چرا ما پولدار نیستیم ؟. میگوید چون درس نخوانده ایم و دانشگاه نرفتیم . میگویم خوب مگر در دانشگاه پول میدهند ، میگوید نه آنجا درس یاد میدهند تا کار کنی، و پولدار شوی . باز میپرسم خوب یعنی همه پولدار ها دانشگاه رفته اند؟
 . دیگر حوصله اش نمیکشد
میگوید برو از مادرت بپرس .
پیش مادرم میروم، زانوهایش دارد میکند زن همسایمان یک کرم پا داده است که آنرا به پاهایش میمالد . میگویم مادر چرا دکتر نمیروی؟  
 پسرم دکتر گران است ما پول نداریم، میپرسم پس دکتر ها دانشگاه رفتند که پول مارا بگیرند و پولدار شوند ؟
 نه اما آنها هم باید پول بگیرند برای اینکه زندگی کنند .
 میپرسم پس اول باید دانشگاه رفت بعد پولدار شد ؟ یا پولدار باید باشیم که دانشگاه برویم ؟
 نه پسرم اول باید دانشگاه بروی . میپرسم خوب پس چرا خواهر بزرگم دانشگاه نرفت و شوهر کرد ؟
 با لبخندی جواب میدهد پسرم دانشگاه که مال ما نیست ، تازه  او هم که دختر بود ، میرفت دانشگاه برای چه . آخرش باید ظرف بشورد و بچه بزرگ کند . حالا هم که شوهر کرده و  سروسامان گرفته بچه هایش را بزرگ میکند .
 ومادرم  با شیطنت به من میگوید ناقلا  برای تو که بد نشده ، دیگرموقع غذا خوردن  دنبال هم نمیدوید .
میگویم مادر بابا چرا پولدار نیست ؟
 لبخند تلخی میزند . میگوید قسمت ما هم اینچنین است ، خدا هرکسی را زیاد دوست دارد اینچنین آزمایشش میکند، میپرسم خوب یعنی پولدارهارا دوست ندارد ؟
میگوید چرا آنهارا هم با پول آزمایش میکند .
 با خود میگویم عجب شانسی دارم ، 
تلوزیون را روشن میکنم . اخبار هست .  آقای احمدی نژاد به گینه نو رفته آنجا یک کارخانه افتتاح کرده . بعد لبنان هم که چند مدرسه ساخته شده . به خواهر کوچکم میگویم ، حتما آنها هم پول ندارند . همه جای  دنیا هم پول ندارند ، اینرا اخبار میگوید خوب حتما درست میگوید . در اخبار که دروغ نمیگویند . پس همه مثل ما فقیر هستند . خواهرم امروز نتوانسته زیاد کار کند ، چون دیروز دستش را برف پاک کن یک  ماشین که نمیخواست شیشه اش را بشورد بریده بود . من نمیدانم ما که میخواهیم شیشه های ماشین ها تمیز شوند ، چرا بعضی ها نمیگذارند . خوب پول نمیخواهند بدهند ،  ندهند . ما که دزدی نمیکنیم .
 فردا پدرم قول داده است که برایمان  از آنجایی که کار میکند غذا گوشت دار بیاورد . آخر این چند روز دار خانه یک کسی کار میکند که میگوید هر شب گوشت میخورند . من که نمیتوانم ، اصلا مگر هر شب گوشت هم میشود خورد . مادرم میگفت گوشت آدم را مریض میکند . برای همین  سهمش را همیشه به ما میدهد.  حالا با ماهی یکبار که مریض نمیشویم .
 میخواهم  زود بخوابم امشب ، که زود صبح شود و فردا پدرم زود بیاید . آخه  من گوشت  دوست دارم . بنظر من خوشمزه هست . حالا مادرم هم هرچه میخواهد بگوید ، بگوید . 


یکشنبه، تیر ۱۸، ۱۳۹۱

ایران ارث پدری همه ایرانیان



سرزمین ایران با تاریخی کهن و یا حتی بدون هیچ گونه تاریخی ، بزرگ یا کوچک ، غنی یا فقیر حق مسلم تک تک ایرانیهاست . شما به عنوان یک با سواد یا بی سواد ، شهری یا روستای ، غنی یا فقیر ، زن یا مرد شاغل یا بیکار ، ریس یا مرئوس ، مشروطه خواه ، جمهوری خواه ، چپ یا راست ،  زمانی که میگوید ما اجازه نمیدهم خلاف نظر ما و خلاف آنچه که ما اعتقاد داریم و یا خواستار آن هستیم اتفاق بیافتد  ، در واقع این حق را نیز به من خواسته یا نخواسته میدهید که من هم هماند شما بر عقیده ام پا فشاری کنم ، زیرا ایران ارث پدری تنها شما نمیباشد و ارث پدری من نیز میباشد . 
جالب است که چرا حرف شما منطقی تر و یا حرف من مستند تر است هم در نتیجه این تصاحب ارث پدری هیچ تغیری نمیدهد . حتی اگر شما یا من بتوانیم یکی از هم را  نیز حذف کنیم ، این ارث پدری باز تنها به شما یا من نمیرسد و بایستی با بقیه مردم ایران آنرا قسمت کنیم . از دیگر عجایب این ارث پدری اینست که من یا شما بیشتر از یک انتخاب و به اندازه یک از کل جمیعتمان را  نداریم و با  تمامی اینکه همه اینها را میدانیم اما باز هم گاهی و بعضی مواقع حتی بیشتر از گاهی ایران را ارث پدری خودمان تنها میدانیم و با همه هممیهنان خود با مشخصات مختلف و متفاوت تقابل و نزاع روی می آوریم  .  در اینجاست که اینگونه مشاهده و تصور میشود که شما یا من قصد اجهاف حق دیگری را داریم و از آنجا که هم شما و هم من هرگز دیگراجازه پایمال شدن حق خود را نخواهیم داد ، پس به مانند دو انسانی که پدر کشتگی باهم دارند و یا همان دعوای ارث پدری دارند به جان هم می افتیم و به جای اینکه ببینیم این ارث پدری در حال پاره پاره شدن از طرف همسایگان ویا مزاحمان داخلی و یا  آتش بیاران معرکه است همدیگر را به کناری حول داده و قصد مبارزه به تنهای در کارزاری سخت و پر دشمن به تنهای گام برداشته و با نتیجه ای معلوم که همانا شکست است باز میگردیم . اما نمیدانم من و تو با دانستن اینکه نمیخواهند که در کنار یکدیگر باشیم تا هم از ارث پدری خود و هم از حق دیگری در کنار هم دفاع  کنیم باز هم به جان هم می افتیم و به خاطر منیت هایمان ، اجازه میدهم که این ارث  پدری مان را بزند و ببرند و آتش بزنند . چقدر من و شما دموکرات هستیم و البته بیشتر از آن دست و دل باز . زیرا به جای احترام به نظر هم که همانا این حق واقعی یکدیگر میباشد و هر کدام به مقدار مساوی سهم الارث داریم را فراموش میکنیم و حتی سهم خود و دیگری را برای اثبات منیت به تاراج میگذریم و اجازه میدهم هر آنچه نبایستی بشود ، بشود .


جمعه، تیر ۰۹، ۱۳۹۱

انتقاد یا سوء استفاده از نقد


پس از گذشت ۳۳ سال ، انواع فعالیت های اپوزسیون و بی نتیجه ماندن بسیاری از آنها به دلیل نبود اتحاد و انسجام و مهمتر از همه نداشتن یک پشتوانه یا سمبل ملی برای اتحاد ، در نهایت  اکثر جناح های به ویژه  جمهوری خواه نیز به این نتیجه رسیدند که با  عدم  همکاری با طرفداران طیف مشروطه که این جناح نیز در چند سال اخیر تمامی هم و غم خود را برای از بین بردن اختلافات و مشکلات سلیقه ای به نوعی کنار گذاشته و توانسته اند جناحی قدرتمند با خط مش فکری میانه رو به مانند شاهزاده رضا پهلوی را در بر گیرند و در حقیقت ایشان را به شخص رهبر طیف مشروطه خواهان و تنها آلترناتیو این جناح برای آینده ایران باردیگر اعلام کنند ، جمهوری خواهان نیز با درک موقعیت حساس تاریخی در جهت همراهی  از این همایش و حرکت ملی ، توانستند با در نظر گرفتن نظرات جمهوریت خواهی خود و تنها برای مبارزه در راه آزادی ایران و براندازی ،  با شاهزاده رضا پهلوی هم گام  شوند و در مجموعه ای به نام شورای ملی و یا کنگره ملی این اتحاد را به مردم ایران و البته تمامی فعالین سیاسی عرضه  کنند ، در این میان افردی نیز یافت می شوند که هنوز به  پیشوند شاهزاده برای آقای رضا پهلوی برخوردی غیره منطقی و گاهی حتی آلرژیک نشان میدهند . شاهزاده رضا پهلوی نیز برای دوری از هر نوع پیش قضاوت بارها و بارها اعلام کرده اند که ایشان نیز به مانند دیگر شهروندان ایرانی ، تنها یک شهروند و فعال سیاسی هستند و در واقع به صورت کاملا دموکراتیک و با سعه صدر از حق قانونی خود چشم پوشی میکنند و انتخاب را به دست مردم ایران و تک تک رای آنها در فردای آزادی ایران و پای صندوق های رای واگذار میکنند .
با همه اینها باز هم افرادی را میتوان دید که هنوز وهنوز نه تنها از ایشان ، بلکه از تشکیل چنین شورا و کنگره انتقاد کرده و حتی حضور ایشان را نیز در این شورا با  اما و اگر هایی که در اصل با انتقاد های غیر مستقیم میکوشند مانع از حضور ایشان شوند .
این گونه افراد را به چهار دسته میتوان دید :

۱ - مخالفین ایشان
۲- افرادی که قصد کسب اعتبار از راه انتقاد از ایشان را دارند
۳- افرادی که قصد جلب توجه ایشان و اطرافیانشان و در نتیجه نزدیک شدن به ایشان را دارند
۴ - افراد وابسته به جمهوری اسلامی که با حملات خود به ایشان در حقیقت قصد ایجاد خلل در تشکیل چنین اتحاد ی را دارند

گروه نخست در واقع متشکل از افرادی هستند که با شخص ایشان مشکل ژنتیکی دارند و چه به صورت مستقیم و چه بصورت غیره مستقیم سعی در بهانه گیری از ایشان ومسول دانستن عملکرد  پدر و پدر بزرگ  ایشان را دارند . به نحوی که حتی گاهی مجبور به تحریف تاریخ نیز میشوند و جالب اینجاست که خود نیز بعد ها گفته های خود را فراموش کرده و چیزی در خلاف جهت بیانات گذشته خود می گویند ، با توجه به اینکه شاهزاده رضا پهلوی هم در مکتوبات خود و هم در مصاحبه هایی که تی چند سال اخیر انجام داده اند بارها به صراحت بیان کرده اند که حکومت های پشین بدون اشکال نبوده و در صورت داشتن زمان در ایرانی آزاد میتوان به نقد تاریخ ، عادلانه و فرق از هر گونه جنجالی پرداخت و نکات مثبت و منفی نه تنها آنها  ، بلکه تمامی خدمات گزاران این سرزمین را به درستی برسی کرد . که این نیز مستلزم داشتن کشوری آزاد و دموکراتیک میباشد و هرگونه انتقادی مخرب در چنین زمان حساسی که اپوپزوسیون در حال اتحاد است ، به منزله چوب لای چرخ کردن حرکت آزادی خواهانه مردم ایران میباشد .
گروه  دوم افرادی هستند که پس از ۳۳ سال نتوانسته اند نیاز مردم و اپوزوسیون را به درستی تشخیص دهند و نه تنها  برای ایران و مردم و آزادی و دموکراسی کاری انجام نداده اند ،بلکه  بیشتر موجب منحرف شدن حرکات های آزادی خواهانه مردم شده اند و هم اکنون با انتقاد از شاهزاده و شورای ملی قصد برهم زدن اسم و رسمی برای خود و در نتیجه کسب اعتبار و آبروی در بین فعالین داخل و خارج می شوند .
گروه سوم افرادی هستند به تشخیص خود زیرک و چنین تصور میکنند که  در صورت انجام انتقاداتی سطحی اما مداوم و حتی گاهی سازنده میتوانند به صورت مزمن وارد فعالیت شوند و با گذشت زمان و یک نوع عادت دادن اسم خود به عنوان همراهی نه کاملا وابسته  در چرخه مبارزات قرار گیرند .
افراد گروه چهارم متفاوت تر از ۳ گروه قبلی میباشند زیرا که کاملا قصد تخریب دارند و این تخریب نه در جهت شخص بلکه به عنوان از هم پاشیدن اتحادی میباشد که در حال شکل گیری هست با این تفاوت که سعی میکنند نوک حملات خود را متوجه کسی کنند که بیشترین توجه از طرف اپوپزوسیون به این شخص میشود  .
در این میان ما باید توجه داشته باشیم  ناخواسته این افراد را با گفتار و سخنی نسنجیده و گاهی احساسی ، تغذیه کرده و موجبات از هم گسیختگی جناح هایی از مردم یا اپوزیسیون را فراهم نکنیم .
زمان باریک است و حساس ، بیشتر از آنچه میگوییم ، بیاندیشیم و عمل کنیم .
گاهی حتی انتقاد،  به عنوان  سلاحی در خلاف جهت آنچه می خواهیم عنوان کنیم ، عمل میکند و به جای ساختن ، متلاشی میکند .

پنجشنبه، تیر ۰۸، ۱۳۹۱

جمهوری اسلامی و اعترافاتی ناخواسته


جمهوری اسلامی و اعترافاتی ناخواسته 

رامین مهمانپرست ، در تازه ترین سخنان خود مدعی شد که
'' اپوزوسیون ۵ دقیقه نمیتواند متحد شوند ''
ایشان ناخواسته به چیزهایی اشاره کردند که قابل تامل برای همه ایرانیان داخل و خارج کشور و همچنین  اپوزوسیون میباشد 
در ابتدا اعترافی بسیار سنگین را ایشان دچار شدند که اپوزوسیونی وجود دارد ،سوال اول از آقای مهمانپرست را اینگونه میتوان پرسید که  در جوامع کنونی کدام کشور ها دارای اپوزوسیون و آنهم در خارج از کشور متبوعشان  میباشند . با تحقیق و بررسی به راحتی میتوان دریافت که تنها کشور هایی که دموکراسی در آنها به درستی و حتی به طور کامل اجرا نمیشوند و یا دارای حکومت های توتالیتر و دیکتاتوری میباشند دارای چنین اپوزوسیون هایی میباشند . بنابر این حکومت و رژیم حاکم بر ایران نیز برا از این نیست و مهمترین دلیل تشکیل اپوزوسیون در خارج از کشور به یقین نبود زیر ساخت هایی آزادی و دموکراسی و لیبرالیته درون ایران میباشد . 
در ادامه ایشان به کلمه اتحاد اشاره میکنند ، و باز هم اعترافی دیگر ، یعنی تعداد اپوزپسیون خارج از کشور به قدری زیاد و به اندازه ای مختلف و از هر جناحی میباشد که این اپوزپسیون نیازمند اتحاد میباشد ، در اینجا سوال دوم پیش میاید ، و ان اینست که آیا یک حکومت مردمی به گفته آقای مهمانپرست که با رای مردم انتخاب شده چرا  طیف وسیعی از انواع اپوزوسیون را در داخل حکومت فعلی ایران نمیتواند مشاهده کند و همه این جناح ها و احزاب مجبور به تشکیل خود در خارج از حکومت و خارج از کشور میباشند ؟  جواب این سوال را نیز پاسخی متفاوت تا از پاسخ قبلی نمییابم ، نبود آزادی و دموکراسی  و علاوه بر آن نبود حق انتخاب شدن و انتخاب آزاد در ایران که طی ۳۳ گذشته بارها شاهد کارشکنی ،تقلب ، فیلترینگ و حذف احزاب سیاسی در ایران به نفع جناحی خاص و شخصی خاص بوده ایم  و هستیم .
و آقای مهمان پرست در نهایت دشمنی خود مجددا اشاره و اعتراف میکند که اتحاد اپوزوسیون قابل قبول برای رژیم حاکم بر ایران نمیباشد زیرا به واقع میدادند که تنها پاشنه آشیل این نظام اتحاد مردم و اپوزوسیون میباشد ، و دلیلی دیگر برای به اثبات رساندن درستی همبستگی و تشکیل کنگره یا شورای ملی را به تمامی آزادیخواهان ایران نمایان میکنند . 

چهارشنبه، خرداد ۱۷، ۱۳۹۱

کافر همه را به کیش خود پندارد


کافر همه را به کیش خود پندارد




جدا این مثال قدیمی چقدر اینجا صادق شد ، همه کسانی که خودشون اهل حقه و نیرنگ و فریب و ظاهر سازی و ریا و دروغ هستند و مردم خودشون و گاهی حتی خودشون رو  هم قول میزنند باز هم خواستند با شایعه و نوعی صحنه سازی و مغلاته یک موضوع به این روشنی و واضحی را فقط به خاطر سادگی یک مبارز که بدون اینکه به بد اندیشان و به طرز نگاه آنها فکر کنه فیلمی را خالصانه پس از ضبط و تنها برای اینکه عشق خود را به آزادی میهن و مبارزه و خوش حالی خود را برای دیگر همرزمان خود نشان دهد  با متنی و تیتری از موضوع آن روز شاهزاده رضا پهلوی بر روی یوتوب قرار میدهد و کج اندیشان و همان اسامی که در ابتدا به عنوان کیش خود پندارن نام بردم از اشتباهی در نحوه نام گذاری این ویدئو نهایت سو استفاده را میبرند و هرچه بیشتر دشمنی خود را با آزادی مردم ایران و دفاع از حقوق از دست رفته ایرانیان را برای چندمین بر بر مردم عزیز و البته مبارزین راه آزادی ایران اثبات میکنند . 
جای بسی تاسف است که گاهی حتی حقایق به این روشنی را میخواهند نادیده بگیرند و با به بوق و کرنا زدن این چنین مسائلی خودرا تبلیغ کنند ، اما نمیدادند که این به دهان افتادن اسامی زود گذر است اما اثری مخرب هم در شخصیت و شناخت مردم از خودشان و هم در راه مبارزاتی عاشقان ایران بر جای مینهد . 
اهداف بسیاری میتوان از این اتفاق را پیش بینی کرد ، از حسادت به شخص یا ایدولوژی  یک شخص و گروه طرفدارش گرفته تا دشمنی با این مناسبت ، در صورتی که اولین نگاه را داشته باشیم جز افسوس خوردن برای ایشان که چرا به جای این چنین سنگ اندازی ها به راه راستین و حقیقت راه آزادی ایران نمی پیوندید را خورده میگیریم و با دعوتی دوباره از این دوستان آنهارا نیز برای همراهی با شاهزاده رضا پهلوی  کنارمان فرا میخوانیم . اما برای گروه دوم که دشمنی را برگزیده اند اینرا بسنده میکنم که این دشمنی با یک شخص و یا یک گروهی نیست ، دشمنی با آزادی سرزمینی هست که ۳۳ سال است به بهانه هایی واهی و به هر دلیل مردمش در ظلم و بیدادی زندگی میکنند و هیچ حرکتی نکرده اند و به تنها کسانی هم که در این راه گام مینهند خورده های بنی اسراییلی میگیرند و به این خوش هستند که گاهی پرچمی جای میبرند و گاهی در همایش و یا تجمعی شرکت میکنند  . 
نمیدانم چرا و چرا اما گاهی به این میاندیشم که این افراد بیشتر از آزادی و آسایش ایران  و ایرانی به سلامت خود و آسودگی خود میاندیشند و برای نشان دادن عرق ملی خود چهره ای وطن پرست از خود نشان میدهند ولی در باطن و لفافه حتی توانایی اداره چند نفر را ندارند و با اینحال به خاطر اینکه خود غرق فرافکنی های شخصی هستند و خود را از آنچه ، هستند فراتر میپندارند . در هر جناحی وجود دارند  و برای تمامی آزادیخواهان موجبات گمراهی و دوری از هدف  اصلی را هرچند ناخواسته ایجاد میکنند . . تا چه زمانی این راه و روش را نیز ادامه خواهند داد را نیز نمیدانم، اما امیدوارم با همراهی دیگر همرزمان راه رهایی ایران در کنار سمبل اتحاد ملی مان شاهزاده رضا پهلوی آزادی ایران را هرچه زودتر لمس کنیم و در فردای آزادی میهنمان به رای مردم و همراهی تمامی احزاب آینده ایران را به درستی بنا کنیم . به امید آن روز .  

دوشنبه، خرداد ۱۵، ۱۳۹۱

درد دلی با هموطنان



خیلی جالبه آدم نمیدونه دوستش دشمنشه ، دشمنش دوستشه ، دشمنش فامیلشه ، گروهی فامیلشه . فامیلش گروهشه  ، جالب تر از ان اینکه حالا این دوستا هم گاهی چنان خودشونو میگیرن و از بستگان خودشونو نشون میدن  که دایه مهربانتر از مادر چنین لطفی در حق آدم نمیکنه . 
شاهزاده رضا پهلوی در سخنانی بیان کردند ،، دموکراسی شرکت دادن گزینه ها  است و نه حذف  آنها . 
دوستانی که به جد خواستار آزادی ایران و دوستار شاهزاده هستند این جمله را به همین صورت شنیدند و آویزه  گوش 
دوستانی دیگر به گونه دیگر اینرا اینگونه ترجمه میکنن که بگیرو به خاطر مخالف بودن با نظر شخصی خودشان حذف میکنند 
گروهی دیگر اینرا نشان میدهند  و کاملا در جهت مخالف ان حرکت میکنن ،
نمیدانم دلم برای خودم بسوزد ، دلم برای کشورم بسوزد و یا دلم برای ساده دلانی بسوزد که به چنین سازمانهایی اکتفا میکنند و اقتدا و نمیدادند که بیراهه میروند، مگر نه اینکه زمانی که آب هست نیازی به تیمم نیست ؟
زمانی که شاهزاده عزیزمان خودشان دفتری دارند ، و در این دفتر برای همه باز میباشد نمیدانم چه نیازی به شاخه ها و زیر شاخه ها میباشد ، مگر نه اینکه ایشان به زبان همه ما سخن میگویند و بیانی هایی را برای همه میدهند که به دست همه میتواند برسد و نیازی به رابط و تشکیلات و .... نیست، چرا مردم را قول میزنیم ؟ 
آیا در این میان غیر از معروف کردن خود و همنشینانمان هدف دیگری داریم ؟ 
چرا با فدا کردن خواست قلبی جوانان برای خود نردبان میسازم ؟ 
چرا احساس های پاک دوستاران شاهزاده را پله های ترقی خود میکنیم ؟
چرا فکر میکنیم همیشه ماه زیر ابر خواهد ماند ؟
چرا به قیمت مطرح کردن خودمان مردمی را ناامید از آزادی میکنیم ؟
مگر نه اینکه اتحاد و همبستگی برای پیروزی لازم است ، پس یا خواهان اتحاد نیستیم و یا خواهان پیروزی . که در اینصورت دیگر جایی بین مبارزین نداریم ، و به جمع خائنین پیوستیم ، خواسته یا نا خواسته ، بهتر نیست کمی تجدید نظر در رفتارو اعمالمان کنیم ، بهتر نیست کمی هم به هموطنان در بند مان بیندیشیم و آنهارا در یابیم ، به کشوری که میخواهند پاره پاره اش کنند و مردمانی آواره ؟
بهتر نیست بجای اینکه هنوز به دنبال جاه و مقام باشیم و به فکر قدرت طلبی های شخصی ،  سرباز وطنمان باشیم و صادقانه خدمات کنیم ؟
بهتر نیست اگر نمیتوانیم متعهد و متحد باشیم حد اقل از پای مبارزان واقعی آویزان نباشیم ؟ 
آیا اشخاص از هر قوم و زبان و یا از هر طبقه نمیتواند یک مبارز راستین باشند ؟ 
آیا یک فرد عادی و مسله بقیه مردم نمیتواند مبارزه کند  ؟ 
آیا زندگی خصوصی  یک فرد میتواند مانع مبارز بودن و حتی مبارزی نمونه بودن شخصی  باشد ؟
آیا سند سازی و تفرقه افکنی برای بالا بردن جایگاه خود و یا بی اعتبار کردن یک مبارز خیانت به مردم و کشور نیست ؟
به نظر شما حکم چنین اشخاص و گروه هایی چیست ؟




دوشنبه، خرداد ۰۸، ۱۳۹۱

پس از بغداد ....


در وصف نشست بغداد 
از سالیان پیش که نظام اسلامی حاکمیت را در ایران به دست آورده است ، چنین نشستهایی و چنین اتفاقاتی در ایران به میزانی رخ داده است که برای افرادی که تنها اخبار را پی گیری میکنند چیز عجیبی به نظر نمیرسد ، تنها موضوع عجیب این نشست ، نوشیدن جام زهر اتمی توسط رهبر نظام بود ، غرب توانست نتنها که امتیازاتی به دست آورد ،با بازی صحیح در مقابل روسیه تقریبا به اهداف خود رسید و توانست بار دیگر اینرا به اثبات رساند که تنها به دنبال منافع خود میباشد و مسائل حقوق بشری و نقض آن جزو اولویتهای مذاکرات نیست و تنها جهت تحت فشار قرار دادن نظام به عنوان اهرمی در مواقع ضروری از آن استفاده میکند . در این میان تنها بازنده این مذاکرات مردم ایران بودند که باز ترکمن چایی بر ملت و کشور تحمیل شد تا اینانی بر مسند قدرت بماند و آنانی بر منافع خود برسند . 
در این  میان غرب ۲ چهره مختلف خود را به میز مذاکره نشانده بود ، چهره امتیاز دهنده و مذاکره کننده اصلی  و چهره بشر دوستانه و مبارز برای مسائل اجتمای ایران . که هر دو توانستند با بازی در مقابل چین و روسیه نتایجی را به دست آورند ، در واقع این نشستی و مذاکره ای بود در بین کشور های غرب و روسیه و چین ، زیرا که پس از جنگ سرد جنگی دیگر با شرایطی مشابه اما گسترده تر و پیچیده تر و با یار گیریهایی متفاوت تر آغاز شده است که نتایج این دو طرف را در تبادلات و بده بستانهای غرب و شرق  بر سر کشور هایی قبیل ایران ،سوریه  و لیبی مشاهده میکنیم . 
در ایران و داخل ایران نیز دو نوع مشکل دیده میشود، ساده ترین مساله همان بقاء حکومت است که این حکومت به هر قیمتی و با هر امتیاز دهی خواهان ماندن است و ابایی از هیچ ساخت و پاختی با کسی یا قدرتی ندارد و تنها با سیاست امتیاز کمتر و نفع بیشتر ادامه  حیات میدهد ، مشکل ترین و پیچیده ترین مساله ، گذار مردم از حکومت و تغیر این بی تفاوتی و دلسردی مردم از مبارزات رهایی میباشد که در این ۳۳ سال با کارشکنی هایی که این رژیم در اپوزیسیون و مبارزان انجام داده مواجه هستیم ، نظام تمامی ابزار هارا در اختیار دارد و به هر طریق بر عمر خود خواهد افزود و تمامی منافع ملی مارا فدای بقاء خود خواهد کرد، و با استفاده از مزدوران چه داخلی و چه خارجی و خریداری کردن افراد و احزاب به حیات ننگین خود خواهد افزود ، اما با تمامی اینها تنها نیروی تغییر دهنده این نظام مردم میباشد ، اما به روشهایی منطقی و نه جنون آمیز . زیراکه سال ۵۷ بجای انجام رفرم در ساختار تصمیمگیری حکومتی ، رفتارهایی جنون آمیز و البته پشت پرده هایی موجب چنین مصیبتی به مدت ۳۳ سال را بوجود آورد . حال باید غرب منتظر پرونده و خطری دیگر از طرف رژیمی باشد که تنها بقاء خود رو در بحران سازی و دشمن تراشی میدادند و اگر پرونده اتمی رژیم بسته شود برای ادامه حیات چه تدبیر هایی در سر دارند . تنش آفرینی در سوریه و لبنان و غزه و یا بحرین و دامن زدن به دیگر مشکلات جامعه جهانی میتواند دستوری دیگر برای بحران سازی نظام اسلامی باشد .  

دوشنبه، اردیبهشت ۰۴، ۱۳۹۱

اتحاد چیست ؟


کلامی آشنا ، به قدمت تاریخ ، از کودکی و از زمان تحصیل شنیده ایم . بچه ها متحد باشد که تیم حریف رو شکست بدیم ، اتحاد موجب پیروزی در جنگ شد و از این قبیل جملات . 
اما آیا تا کنون و به صورت دلخواسته و نه از روی اجبار به معنی این کلمه توجه کرده ایم ؟ 
اتحاد یعنی همبستگی در مقابل کسی ، نیروی ، گروه و یا دشمنی که رودر روی ما میباشد . به بیانی دیگر برای رسیدن به هدفی که این هدف مشترک با چند  نفر دیگر میباشد بایستی متحد شد . و به عبارتی دیگر نیروهای کنار یکدیگر در برابر نیروی مقابل .
آیا این نیروهای کنار یکدیگر حتما بایستی از یک جنس باشند ؟ یعنی زمانی که ی اتومبیل را هل میدهیم آیا زن یا مرد بودن افراد وارد کننده و همکاری کننده اهمیتی دارد ؟ شاید بگویید آری توان بیشتر و کمتری . اما آیا توان تفاوت است یا تنها به  شدت نیروی تقابل  تاثیر گذاشته و آنرا تنها کم و یا زیاد میکند ؟ 
آیا یک آسیایی و یک اروپایی میتواند همین کار را بدون فهمیدن زبان هم و حتی با ادیان مختلف به سلامت به انجام رسانند ؟ پاسخ به یقین آری میباشد، زیرا هدف آنها تنها حرکت دادن ان اتومبیل میباشد و پس از راه افتادن آن راننده آن اتومبیل جهت حرکت و شدت و سرعت را کنترل خواهد کرد .
دموکراسی نیز به ماند اتومبیلی میماند که گروهی از مردم با عقاید مختلف آنرا به حرکت در میاورند و راننده آن نیز که همان مردم و رای آنهاست مسیر این دموکراسی را مشخص میکند . با این حال روی سخن من با جمهوری خواهان ، کمونیست ها و یا تمامی مردم ایران با هر نظر و عقیده میباشد . زمانی که ما مشروطه خواهان ، شعار اتحاد برای سرنگونی نظام و برقراری دموکراسی و آزادی انتخاب در آینده آزاد ایران را سر میدهم، که شما نیز بیشک و به یقین هدفتان همین میباشد . چرا و چرا به جای اتحاد و همبستگی برای این هدف والا هنوز به دنبال تعیین نظام آینده و حتی دشمنی با عقاید ما هستید ؟مگر ما میگویم که شما جمهوری خواه نباشد ؟ مگر ما میگیم که شما چپ ، راست و  .... نباشید ؟ مگر ما نیز شعاری جز رفراندوم برای تعیین نظام آینده میدهم که چنین با ما برخورد میکنید ؟؟ ،مگر ما جزو  آن مردم ایران که حق رای دارند نیستیم ؟ مگر همه مرم مجبور به انتخاب یک نوه حکومتی هستیم که شما اعتقاد به آن دارید ؟ مگر این خود نمونه ای  از دیکتاتوری نیست ؟ زمانی که ما مبارزه میکنیم و طرفداران و هواداران واقعی پادشاهی , سکولاریسم و دموکراسی تنها تبلیغ عقاید خود را انجام میدهم و نشان دادن کاستی ها و فساد و مشکلات موجود در نظام جمهوری اسلامی ، اما شما هنوز در صفحات باطل شده تاریخ به دنبال محکوم کردن این و آن به خاطر اتفاقات ۱۰۰ سال و ۵۰ سال گذشته هستید ، و دشمن سرسخت و مشترک  ما از این اختلاف  ،  خرسند و در حال دامن زدن به این آتش . مگر ما شعاری غیر از آزادی دادیم و تنها هدفمان و ماموریت من را تا به رسیدن به رفراندوم که مردم ایران به رای خود نظام آینده را انتخاب کنند نیستیم که شما اینگونه با ما دشمنید ؟ مگر نه اینکه دموکراسی غیر از این نیست ؟ مگر نه اینکه همچنان که ما نمیتوانیم عقاید خودمان را بر شما تحمیل کنیم شما هم چنین اجازه ای ندارید ؟ آیا دموکراسی شما در این حد میباشد که هر کسی هر نظری دارد مشکلی نیست اما انتخاب با شماست ؟ چه کسی چنین اجازه برای من مشروطه خواه و شما چپ یا جمهوری خواه داده است که به جای مردم انتخاب کنیم . میگوید شما سلطنت طلب هستید ، اما آیا شما دیکتاتور نیستید ؟ ما هنوز هیچ کاری و هیچ ادعایی به جز همبستگی برای آزادی ایران نکرده ایم اما شما که خود را مبلغ راستین دموکراسی میدانید و دموکراسی مارا قبول ندارید ، در بدو امر دیکتاتوری میکنید و اجازه انتخاب برای ما نمیدهید . و جالب اینجاست که میگوید مشروطه خواهان به دنبال دیکتاتوری هستند . من نمیخواهم بگویم که میتوانید مملک مترقی پادشاهی جهان را با جمهوری ها مقایسه کنید و خود نظر دهید ، زیرا به هر حال عقیده شما هم محترم میباشد . نمیخواهم بگویم  که پادشاهی کشورهایی مانند سوئد ، نروژ و اسپانیا را با جمهوری هایی مانند حتی روسیه و یا لیبی و ... مقایسه کنید زیرا این حق مسلم شماست که رای خود را داشته باشید . اما مگر مهم چیزی غیر از این از شما میخواهیم ؟ 
دوست و هموطن جمهوری خواه ، کمونیست ، سبز ، چپ و .... هم اکنون زمان آب ریختن در آسیاب دشمن با نفاق و تفرقه و مجادله بین ما نمیباشد . میتوانیم دست همدیگر را بگیریم و به راحتی این نظام را سرنگون کنیم ، پس از سر نگونی هم رفراندومی آزاد و تک رای های من و تو نظام آینده را تعیین کند .نیاز به دشمنی هم اکنون نداریم . در آینده  آزاد ایران به رقابت با یکدیگر برای تعیین نظام خواهیم پرداخت ، آنزمان باهم رقیب هستیم ، اما هم اکنون در یک جبهه . برای بر اندازی نظام جعل و جهل وجنون . اگر دشمنتان آن نظام میباشد پس باهم دوست هستیم . درکنار هم هستیم برای هدفی واحد . به امید آزادی ایران ...
 

چهارشنبه، فروردین ۲۳، ۱۳۹۱

آیا شما ایرانی هستید ؟


به یقین جیب تان پور از پول هست و یخچال تان پر از گوشت ، در آمدتان تامین کننده تمام نیازهای خانواده تان و پس اندازی در بانک ، بیمه ای مطمئن دارد ، احساس رضایت و شادابی در زندگی . به یقین آزادانه فکر میکنید ، تفریح میکنید و عقاید تان را  به آزادی بیان میکنید ، به یقین از امنیت جانی ، مالی و فکری بالایی برخوردارید ، فرزندتان دارای امکانات آموزشی و پرورشی مکفی میباشد و در فضاهای سالم و به دور از فساد و ارعاب و به دور از خشونت پرورش مییابد . به یقین مادر، خواهر و یا همسرتان در مجالس آزادانه رقص و پای کوبی میکنند و ترس و واهمه ای از هجوم افرادی و تجاوز و .... ندارید . به یقین زمانی که دچار مشکل قضایی میشوید بدون ترس  از تغییر جایگاه شاکی و متهم به دادگاه میروید و وکیل تان آزادانه از شما به دفاع میپردازد . به یقین در هر جا و در هر زمانی و در هر جایگاهی باشد به عنوان یک شهروند امکان تحقیق در باره آمار و ارقام درآمدی کشورتان را دارید و در زمان انتخابات میتوانید حتی خودتان کاندید شوید، میتوانید حزب تشکیل دهید و بر اساس قانون به سیاست آزادانه بپردازید . به یقین به هر جای دنیا می خواهید میتوانید آزادانه سفر کنید و ویزا دریافت نمایید ، و در آنجا به گرمی از شما و پاسپورت تان استقبال میشود . به یقین از کنارتان پلیس رد شدنی احساس امنیت میکنید ، به یقین برای ایجاد و شروع هر کاری به راحتی و بدون نیاز به خود کشی و شرایط عجیب و غریب از بانک وام کم بهره دریافت مینماید بدون پارتی و رشوه ، به یقین پس از اتمام تحصیل تان بر حسب قانون و نیاز جذب آموزش های قبل از شروع کار شدید و هم اکنون در حال جذب شدن در محل کار اموزیتان هستید ، و به یقین بر اساس تخصص تان جذب کار میشوید نه بر اساس اندازه ریش و جای مهر بر پیشانیتان . به یقین ، به یقین  و  ....
به یقین اگر جواب شما به این سوالات مثبت است یا در ایران زندگی نمیکنید و یا اینکه از همپالگیهای این رژیم آخوند و جنایتکار میباشد ، بله شما .... . نگویید که ما کارو کاسبی خود را داریم و با کسی کاری نداریم، زیرا در چند قدمی شما هزاران نفر به این سوالها جواب منفی میدهند . شما ای هم که استثنا هستید جز ۱ % جامعه را هم تشکیل نمیدهید و خودتان میدانید که مجبور به دیدن دم خیلی ها هستید ، و در خیلی جاها مجبور به کوتاه آمدنشاید بگوید زندگی ما هیچ مشکلی ندارد و ما با نظام هیچ ارتباطی نداریم، درست است ، اما میدانید که فرزند شما نیز در این کشور پرورش مییابد و تحت تاثیر محیط قرار خواهد گرفت ؟ 
از همه اینها بگذریم . آیا اینجا موطن و زادگاه شما نمیباشد ؟ اینجا خانه شما  نیست ؟ آیا با کسانی هم که در خانه شما وارد شوند و چنین رفتاری داشته باشند به چنین خونسردی برخورد خواهید کرد ؟
آیا نه اینست که سرزمین و آب  و خاکمان امانتی هست که ما نیز بایستی به فرزندانمان بهتر از گذشته اش هدیه کنیم ؟ 

شنبه، بهمن ۱۵، ۱۳۹۰

شاهنامه و باستانشناسي ايران



شاهنامه، حماسه ملي ما ايرانيان ، از نظر مطالب و موضوعها و داستانهايي كه در آن آمده، دريايي است بس فراخ و ژرف كه سالها بايد، شناوراني ماهر در آن شناگري كنند، باشد كه با تلاش و كوششهاي فراوان به كرانه هاي آن دست يابند، ليك بايد افزود كه در اين درياي گسترده ، تنها شنا كردن و دست و پايي چند بر آب زدن، بريا ما ايرانيان بسنده نيست، و گاه بگاه  بايد غواصان تيزياب درژرفاي آن غوطه خورند تا بتوانند درهاي شاهواري فزاچنگ آرند و آثار و نمونه‌هايي از آنچه در ته و ژرفاي آن نهفته است بهمگان بنمايانند.

تاكنون آنچه درباره شاهنامه انجام پذيرفته ، همه چيز آن دست و پا زدنهاي اندك بر سطح آب نبوده است و ب اافسوس بايد گفت به شاهنامه جز از نظر ادبي و شعري و اندكي لغوي، از ديدگاه ديگري نگريسته شده است و كسي در اين دانشنامه ايراني كه پر است از آگاهيهاي پر ارج گوناگون ، چنانكه بايد و شايد ، غور و پژوهش نكرده يا در موضوعهاي اساطيري و باستانشناسي و تاريخي و ديني و اجتماعي و اخلاقي و هنري آن به تجزيه و تحليل‌هاي همه جانبه دست نزده است و بايد مقر آمد كه اين قرآن عجم همچنان بي تفسير و تاويل دانشمندانه بازمانده است.
من شاهنامه شناس نيستم و در زندگاني و آثار فردوسي نيز دستي ندارم. كوششها و پژوهشهايم در زمينه‌هاي تاريخي و باستان شناسي و هنر و فرهنگ عامه است اگر گوشه چشمي بر شاهنامه دارم از اين ديدگاه است و بس ، و اينك در اين انجمن والا، با روتني تمام براي نخستين بار يك موضوع مربوط به باستان شناسي و تاريخ ايران را از راه شاهنامه مورد پژوهش و بررسي قرار يم دهدم ، شايد كه راه گشاييي باشد براي آيندگان كه بتوانند از اينراه و از اين ديدگاه در پاره اي از مطالب و داستانهاي شاهنامه دقت نمايند و به پژوهشهاي لازم دست يازند و نتيجه‌هاي سودمندي براي فرهنگ و تمدن ايران برگيرند.
فردوسي ، در داستانهاي آغاز شاهنامه ، « اندر پادشاهي جمشيد» شهريار پيشدادي ، در جايي پس از بر شمردن نهادها و كارهاي او مي سرايد:
زجاي مهي برتر آورد پاي
چون اين كرهاي وي آمد بجاي
چه مايه برو گوهر اندرشناخت
بفر كياني يكي تخت ساخت
زهامون بگردون بر افراشتي
كه چون خواستي ، ديو برداشتي
نشسته برو شاه فرمانروا
چو خورشيد تابان، ميان هوا
از آن بر شده فره بخت او
جهان انجمن شد بر تخت او
هر آن روز را روز نو خواندند
بجمشيد بر، گوهر افشاندند
بر آسوده از رنج، تن، دل زكين
سر سال نو ، هرمز فروردين
بر آن تخت بنشست فيروز روز
بنوروز نو ، شاه گيتي فروز
مي ورود و رامشگران خواستند
بزرگان بشادي بياراستند
بمانده از آن خسروان يادگار
چنين جشن فرخ از آن روزگار
خلاصه آورده‌هاي فردوسي در شاهنامه به نثر چنين است كه جمشيد پس از انجام دادن كارهاي بزرگ دوران پادشاهي خود ، در سالهاي آخر آن ، با ياري ركياني و موافق با شكوه پادشاهي، تختي ساخت و آنرا كه لابد از زر و سيم بود با در و گهر آراست و جمشيد هر هنگام كه مي خواست ، ديوان كه موجودات نيرومند و درشت هيكل بودند و كارهاي خارق‌العاده انجام مي دادند تخت را بر دوش گرفته از زمين بآسمان مي بردند و جمشيد بر روي تخت همچون خورشيد بر آسمان مي دخشيد.
بانگيزه‌هاي بزرگ كارهاي بزرگ ساختن اين تخت شگفت انگيز كه آوازه‌اش در جچهان پيچيده بود. بزرگان و مردمان از گوشه و كنار جهان رو بسويبي تختگاه او نهادند و همگي ارمغانهاي گرانبها از زر و سيم و در و گوهر ، نثار كردند و شكوه و قدرت و ثروت جمشيد بالا گرفت.
اين اجتماع بزرگ در تختگاه جمشيد كه استخر و تخت جمشيد بود، در روز ويژه‌يي انجام گرفت كه با روزهاي ديگر سال فرق داشت، آنروز روز هرمزد، يكم روز از ماه فروردين، آغاز فصل بهار و سال نو بود. در آن روز  خجسته كه هم همردم جهان تن از رنج و دل از كين آسوده بودند، جمشيد شاه ايارن، كه گيتي از كارهاي او روشني گرفته بود، شادمانه و پيروزمندانه بر تخت نشست و جشني آراست و بزرگان و مهمانان خود را بار داد، در حاليكه رامشگران برامش و نوازندگان بنواختن رود مشغول بودند، همگي مي گساردند و شاديها كردند و جشن گرفتند و آن روز را « نوروز» نام نهادند و اين جشن خجسته و فرخ كه هنوز در ايرانزمين برپاست از آن خسروان يعني گيومرث و جمشيد شاه و اشهان ديگر كه در برپا داشتن اين جشن كوشا بودند براي ما يادگار مانده است.
در اينجا به عنوان پيشگفتار لازم است گفتهشود كه با راه يافتن اسلام بايران، بسياري از داستانها و افسانه هاي يهوديا يا به عبارت ديگر مقداري « اسرائيليات» كه در قرآن از آنها يادي شده است، ناچار بعنوان قصص و مضامين پند آموزي ، در ميان ايرانيان رواج گرفت. از سوي ديگر در اين سرزمين از هزاران سال پيش مقدار فراواني افسانه و داستان و سرگذشت‌هاي قهرماني و تاريخي و پاره‌يي عقايد خاص وجد داشت كه يا در خاطره‌ها و سينه‌ها انباشته شده بود و يا برشته نوشتن درآمد بود و چون پرداختن به ان « مجوسيات» كه به تاريخ و گذشته و دين‌هاي كهن ايرانيان وابسته بود، در آن دوره‌هاي پر تعصب دشوار نمدو، از اينرو گاهي برخي از ايرانيان تدبيري انديشيدند و يا اصولا برداشت تصورشان بر آن قرار گرفت كه آنها را باقصص انبياء بني اسرائيل كه در قرآن آمده است مقايسه و مقابله و مطابقه نمايند و از اينجا در آميختگي شگفت آوري در داستانها و افسانه‌هاي ايرانيان و يهودان پيش آمد كه گاه بسود .و گاه بزيان تاريخ و گذشته ايارنيان سرآمد.
از آنجا بزيان تمام شد كه بسياري از افسانه‌هاي تاريخي اساطيري  و ملي ما ، بنام پيمابران بني اسرائيل ثبت گرديد كه امروزه بعلت دسترسيي نداشتن به منابع اصلي، جدا ركدن آنها از يكديگر بسيار دشوار و ناشدني مي نمايد. بسود ما سر آمد ، زيرا از اينراء بسياري از داستانها در تفسيرها و قصه‌ها و تاريخها و شعرها بنام اينكه مربوط بفلان پيامبر است كه نامي از او در قرآن آمده رد و حذف نگرديد و از خطر فراموشي محفوظ ماند.
اين موضوع نه تنها در آثار كتبي و معنوي و داستانها و افسانه‌ها پيش آمد ، بلكه بسياري از آثار مادي از آرامگاه‌‌ها و كاخها و ساختمانها و نقشها نيز با اين تدبير از دستبرد ابناي رذوزگار و دشمنان تاريخ ايارن و متعصبان رهايي يافت.
مي دانيم كه بسياري از نامگذاريهاي جعلي همچون:
مسجد سليمان ، تخت سليمان ، زندان سليمان، مقبرة مادر سليمان، قصر سليمان و دكان داوود و مقام ابراهيم و قبر دانيال و از اينگونه توانسته است تا اندازه‌اي از ويراني برخي از اين آثار كه هر كدام از انها امروزه باعث افتخار و سرافرازي ما ايرانيانست ، مانع آيد.
من نميدانم اگر مردم فارس در هزار و سيصد سال گذشته اعتقاد نداشتند يا اشعه نمي دادند كه آرامگاه كورش بزرگ« قبر مادر سليمان» يبا « قبر ام النبي» است، متعصبان مسلمان از عرب و عجم چه بلايي بر سر اين اثر مهم و پر ارزش مي آورند(1).
نميدانم آيا اين هوش و درايت ايرانيان بوده كه با قبول اين گونه نامگذاريها توانسته اند از ويراني آثار نياگان خود جلو گيرند يا فر و بخت آن شاان كه نگذاشته‌اند بيش از اين درحقشان ستم روا دارند.
از ميان داستانها و افسنه‌هاي ايراني و يهودي، بيش از همه داستان‌هات جمشيد و سليمان در هم آميخته و كرهايشان بهمديگر نسبت داده شده است و پيداست كه در اين انتساب‌ها وجه مشابهت‌هايي در ميان بوده كه اين درآميختگي را پيش آورده است.
براي مثال:
1 – جمشيد و سليمان هر دو پادشاهان بزرگ و توانا و مبتكر بشمار مي آمده‌اند.
2 – هر دو « شاه پيغمبر» بوده‌اند.
همه شهرياري و هم موبدي
منم گفت با فره ايزدي
3 – هر دو تخت‌هاي زرين گوهر نشان ساخته اند(2).
4 – هر دو معابد و كاخهاي عظيم ساخته‌اند، جمشيد در استخر، سليمان در شليم.
5 – هر دو صاحب تاج و نگيني انگشتري افسناه آميز بوده‌اند.
6 – هر دو ديوان و جنها يا جانواران را در اختيار داشته‌اند.
7 – تخت جمشيد را ديوان بر دوش گرفته در هوا مي بردند، تخت يا قاليچه سليمان را بادبهرجا كه ميخاوست بر مي داشت.
8 – جمشيد سراجام بغرور دچار آمد و ادعاي خدايي كرد، سليمان بر اثر ازدواج با زنان غير يهودي گرايش بدين و خدايان آنان پيدا كرد، اهورامزدا از جمشيد، يهوه از سليمان روبرگردانيد.
ليك در اين در آميختن شخصيتها و اختلاط داستانها و افسانه‌ها ، اين صفات  و كارهاي سليمان نيست كه بجمشيد نسبت داده شده، بلكه كارها و صفات جمشيد است كه بنام سليمان سرآمده يا بزبان ديگر اين سليمان است كه رخت جمشيد را پوشيده است.
در داستانها و نوشته‌هاي ايراني، از كارهايي كه بجمشيد نسبت داده‌اند چند كار بزرگ ديگر نيز از او دانسته شده كه نه در اوستا و نه در شاهنامه يادي از آنها نكرده‌اند از جمله:
1 – توسعه و آباداني شهر استخر كه بدست گيومرث ساخته شده بود و بناي تختن جمشيد.
2 – داشتن جام جهاننما ( جام جم) كه گروهي از آن تعبير به كتاب هيئت يا اسطر لاب كرده‌اند.
3 – ساختن گرمابه .
4 – ساختن مي و گساردن آن.
5 – اختراع زرورق كه در نگار گري بكار آيد.
6 – آميختن رنگهاي گوناگون.
7 – ايجاد نگارگري.
8 – ساختن اراده چرخدار(عجله) و سوار شدن بر آن
9 – نهادن آيين جشن نوروز.
اينك من از ميان اينها، بمانسبت موضوع گفتار، تنها دربارة توسعه و آباداي شهر استخر و ساختن تخت جمشيد ، و نهادن آيين جشن نوروز كه با هم مربوطند سخن خواهم داشت.
ايرانيان بر آن بوده‌اند كه چهار شهر از همه شهرهاي جهان كهنسال تر و باستاني ترند:
دماوند، استخر، بابل، شوش، و نيز چنين باور داشته اند كه نشستگاه گيومرث نخست بدماوند بوده، سپس استخر را بنياد نهاده و آنرا پايتخت خود ساخته بود(3).
پس از گيومرث ، در استخر پارس با هوشنگ بپادشاهي بيعت كردند و استخر را «بوم ي شاه» نام نهادند يعني مقام‌گاه شاه و بلغت مادي زمين را كه مقام گاه اصلي باشد «شاه بومظ خوانند(4).
كهن ترين نوشته دربارة استخر و تخت جمشيد پس از دوسنگ نبشتة شاپور دوم پادشاه ساساني و بر ضلع جنوبي تته سنگ بدنه شرقي در گاهي كاخ كوچك داريوش كه در آنجا تخت جمشيد را « ست ستون» ناميده از اين حوقل است« در گذشته بسال 321 ه.ق ) در كتاب صوره الارض كه مي نويسد:
«… از جمله آنها اصطخر است كه در زمان ما شهر متوسطي است و وسعت آن يك ميل و از قديمترين و مشهور ترين شهرهاي فارس است.
اين شهر مركز فرمانروايي پادشاهان ايران بود و اردشير آنرا به جور ( گور) انتقال داد و اكنون بيشتر اصطخر ويران است . در اخبار آمده كه سليمان بن داوود از طبريه بدانجا در يك روزصبح تا شام مي رفت و در آنجا مسجدي بنام« مسجد سليمان» ( منظور ويرانه‌هاي تخت جمشيد است) هست و گروهي از عوام ايران كه به تحقيق مطلب نمي پردازند ، چنين مي پندارند كه جم ( جمشيد) كه پيش از ضحاك بوده همان همان سليمان است»(5).
مسعدي ( در گذشته بسال 345 ه.ق ) در مروج الذهب مي نويسد:
« ايرانيان در استخر نيز آتشكده دارند كه مجوسان آنرا بزرگ مي دارند و اين خانه بروزگار قديم بوده و هماي دختر بهمن پس ر اسفنديار آنرا آتشكده كرده است ، آنگاه آتش آنرا برد‌ه‌اند و خانه خراب شده است. اكنون مردم مي گويند اين « مسجد سليمان» بن داوود بوده است و بنام وي معروفست.
من به آنجا رفته‌ام تا شهر استخر نزديك يك فرسخ فاصله دارد و بنايي عجيب و معبدي بزرگ است و ستونهاي سنگي شگفت انگيز دارد، سرستونها ، مجسمه‌هاي سنگي زيبا از اسب(؟) و حيوانات تنومند ديگر ست و محوطه‌يي وسيع با يك بارويبلند سنگي اطارف آن هستو تصوير اشخاص را با نهايت دقت تراشيده‌اند،به پندار كساني كه جاور آنجا هستند ، تصوير پيمبران است. اين خانه در دامنه كوهي است ونه شب و نه و روز باد از اين معبد قطع نشود و صدايي عجيب دارد. مسلماني كه آنجا هستند گويند سليمان بن داوود باد را در اينجا بزندان كرده است(6)».
حمزه اسپاهي در كتاب سني ملوك الارض و الانبيا ( تاليف 350 ه.ق) در ياد كردن پادشاهي هوشنگ پيشداد گويد:
« وي اولين كسي بود كه بپادشاهي برخاست و در اصطخر بر تخت نشست و از اينرو اصطخر را « بوم ي شاه » يعني سرزمين شاه خوانند».
در جاي ديگر در ياد كردن كارهاي هماي چهر آزاد مي نويسد: « بنايان ايشان»( يعني اسيران رومي)( به ساختن بناهاي موسوم به مصانع اصطخر كه بفارسي « هزار ستون» گويند برگماشت»(7).
در كتاب حدود العام( تاليف 372 ه.ق) مي نويسد :
« اصطخر شهري بزرگست و قديم و مستقر خسروان بوده است و اندروي بناها و نقشها و صورتها قديم است و او را نواحي بسيار ست و اندروي بناهاي عجيب كه آنرا « مزگتسليمان» خوانند…»(8)
چنانكه پيش از اين گفته شد، در شاهنامه فردوسي توسي هيچ اشاره‌اي به رابطه جمشيد و استخر يا وصفي از « تخت جمشيد» كنوني كه از سوي نويسندگان ديگر، كاخ يا معبد و آباد كرده او دانسته شده و تنها يك بار در داستان ضحاك و رفتن او بسوي جمشيد آمده است:
 چو انگشتري كرد گيتي بر وي
سوي تخت جمشيد بنها دروي
معني اين بيت چندان روشن نيست زيرا تخت جمشيد را در آن هم بطور مطلق تختگاه و تخت جمشيد مي توا معني كرد و هم مي توان بمعني محل خاص گرفته آنرا اشاره‌يي بمكاني كه امروزه تخت جمشيد ناميده مي شود دانست.
در فارسنامه ابن بلخي كه در فاصله سالهاي 510 – 500 هجري قمري نوشته شده آمده است:
«جمشيد آغاز بناهاي عظيم ساختن كرد و گرماوه باابتدا او ساخت… اصطخر پارس را درالملك ساخت و آنرا شهري عظيم گردانيد، چنانكه طول اين دوازده فرسنگ در عض ده فرسنگ است و آنجا سراي عظيم بنا كرد از سنگ خاراكي صفت آن بد از آن در جمله ‌صفتهاي اصطخر ياد كرده شود».
سپس در صفت كرتهاي پارس مده:
« اصطخر در ايام ملوك فرس دارالملك ايشان بودست و بآغاز گيومرث چيزيز بنا كرده بود و هر پادشاه كي مي نشست بر آن زيادتي ي كرد و طهمورت بر خصوص بسيار عمارت بر آن كرد و چون پادشاهي جهان بجمشيد رسيد آنرا شهري عظيم كرد چنانكبلوك آن از حد هفرك ( خفرك) تا آخر را مجرد بود، مسافت چهار فرسنگ در عرض ده فرسنگ، و سه قلعه ساخت يكي قلعة اصطخر ، دوم قلعه شكسته ، سوم قلعه شكنوان درميان شهر نهاده بود و آنرا سه گنبدان گفتندي و سراييي كرد آنجا ر پايان كوهي كي در همه جهان مانند آن نبودست  صفة اين سراي آنست كي در پايان كوه دكه يي ساخته است از سنگ خارا، سياه رنگو اين دكه چارسو است، يكي جانب در كوه پيوسته و سه جانب در كوه پيوسته و سه جاب در صحراست و ارتفاع اين دكه مقدار سي گز همانا باشد و از پيش روي دو نردبان (پلكان) بر آن ساختس كي سواران آسان بر آن رود، بر سر آن دكه ستونها از سنگ خارا سپيد بخرط كرده، و سخت بلند است آن ستونها ، و ستوني بر شكل ديگر و نقش ديگر، و از جملة آن دو ستون كي در پيش درگاه بوده است، مربع است و از سنگي سپيد كردست مانند رخام و در همة پارس از آن سنگ هيچ حاي نيست  كس نداندكي از كجا آورده‌اند… و عجب در آن است تا سنگ را چگونه از جاي توان آوردكي هر ستوني را افزون از سي گز گرد برگرد است در طول چهل گز زيادت، چنانك از دوپاره يا سه پاره سنگ در هم ساخته و پس بصورت براق برآورده ، صورت براق چنين كردست كي ريش بر روي آدميان برآورده، صورت براق چنين كردست كي رويش بروي آدميان مانند باريش و جعد و تاج بر سر نهاده، و اندام و چهار دست و پاي او همچنان گاو، و دنبال او همچون دنب گاو، پس بر سر اين ستونها ، بنا كرده بودست، و اثر آن بناها نماندست…


و هر كجا صورت جمشيد بكنده گري كرده اند. مردي بودست قوي، كشيده ريش و نيكوروي و جعد موي و در بعضي جايها صورت او كرده است و چنانست كي روي در آفتاب دارد و بيك دست عصايي بگرفتست بيك دست مجمره دارد و به خور مي‌سوزد و آفتاب را مي پرستد ، و در بعضي جايها صورت او كرده است كي بدست چپ گردن شيري يا سرگوري يا سرون كرگدني بدست گرفتست و بدست راست خنجري كشيده و در اشكم آن شير يا كرگدن زده و در آن كوه گرماوهكندست در سنگ خارا با حوضها، و پيوسته گرم باشد و آبي گرم از ديوار و سقف آن مي زايد و اين دليل است برانك چشمه گاه گوگردكه اصطخر است»(11).
در عجايب المخلوقات ( تاليف نيمه دوم سده ششم هجري) نوشته است:
« اصطخر بفارس است، دارالملك سليمان است و لشگرگاه وي بود، دربارگاه اصطخر سراپردة وي زده بودي هزار ميخ زرين با هزار طناب ابريشمين ، صد طبل زرين نهادندي بنوبت با صد بوق با صد صنج زرين، از همه اجناس..»(12).
در كتاب عجايب نامه كه درنيمه دوم سده ششم هجري تاليف شده مي نويسد:
« بدان كه كار ديو و جن دروغ نباشد و كسي كه ديده باشد ولايت فارس و تاج گاه سليمان عليه السلام ، بداند ك ن مخاريب و تمائيل و جفان كالجواب از عمل ديو است و جايي كه قصر جمشيد گويند، هزار استون است نهاده ، از مراحلها ببينند، هر يك چهل و هشت ارش بالاي آن ستبري هريك ، چهار مرد را دست پيرامون آن درنيايد، و در وسع بني آدم نيايد كه آنرا نصب كند و از آن عهد بسي دعوي كردن كه بجرالثقيل مثل كنند نتوانستندكردن، پس معلوم شده كه آن بقوه شياطين كرده‌اند. درين بقه سراي كرده است، زسنگ سياه ركده و در صورتهاي سنگين از ديلمان و غلامان ، و مويهاي ديلمان جعد وزلفهاي تركان {عبارتي از وسط افتاده} كه صفت آن نتوان كردن و تا نبيند شگفتي آن معلوم نشود كه سنگها بر هم نهاده‌اند ر يك ده هزار من و ميان دو سنگ موي در نرود و برين تاج ( گويا منظور تخت وصفة است) دو گاو كرده‌اند، سنبها از آن گاو و ريشها از آن آدمي، دراز، دوانزه ارش طول و عرض آن، و وزن آن خداي داند، يكي برين گوشه و يكي بر ديگر گوشه . مقصود از اين آن است كه درين عهد آدمي مثل آن نتواند كردن، اگر گويند كه ديو و پري كرده است عقل آن را قبول كند»(13).
در تاريخ عجم كه دراوخر سده هفتم هجري برشته نوشتن در آمده است درشرح اوصاف جمشيد مي گويد:
«… پس عزم خطه پارس كرد و بناي شهر اصطخر كه طول آن را از اول صحراي خفرك تا وسط عرصه را مجرد است از اعمال شيراز، بروزي كه اختيار اختر شناسان بود نهاد كه در هيچ بقعه ازاقليم سبعه روندگان و اهل سياحت را مثل آن عبارت مشاهده نيفتاده است، چنانكه گفته‌اند:
نديده هيچ سياحي نظيرش در همه عالم  
بنايي چون جهان ثابت اساسي چون فلك محكم
و امروز از رسوم و اطلاع آن اعمده دور ستونهاي بيوتات كه آنرا « چهل منار» خوانند ثابت است…»(14).
درتاريخ بناكني كه در زمان غازان خان تاليف شده است مي نويسد:
جمشيد بن طهمورث … شر اصطخر را عمارت كرد و سراي بزرگ در وي بساخت كه امروزه ستوناي آن مانده است و آنرا « چهل منار» خوانند و در تحويل آفتاب به نقطه حمل در آن سراي بر تخت نشست و آن روز را نوروز نام نهادند»(15).
حمدالله مستوفي قزويني در كتاب نزهت القلوب ( تاليف 740 ه.ق) پس از نقل نوشته‌هاي فارسنامه ابن بلخي مي افزايد:
« واكنون مردم ستونهايي كه در آن عمارت منده« چهل منار» مي خوانند و در مجمع ارابا الملك گويد كه آن ستونها از عمارت خانة ماب بنت بهمن است و در صورالاقاليم آمده كه آن ستونها از مسجد سليمان پيغمبر بوده است و شايد كه خانة جمشيد را سليمان پيغمبر مسجد كرده باشد و هماي خانه كرده و هر سه روايت درست بود»(16).
محمد مفيد نجم الدين محمود هر وي از مستوفيان دربار شاه سليمان صفوي در كتاب خود بنام « جامع مفيد» ( تاليف 1077 ه.ق) در اين خصوص مي نويسد:
« اصطخر از بلاد قديمه فارس ات و مشهور است كه دارالملك سليمان بوده و در بيرون آن شهر، ابنية عجيبيه بسيار است و در شكاف كوهي كه نزديك باصطخر است هيكلي ساخته‌اند و پيوسته باد بر آن هيكل مي وزد بنابر اين گويند كه سليمان باد را در آن هيكل حبس كرده است و عمارت « چهل منار» را از غرائب روزگار است و باني آن جمشيد ، و همابن بهمن درزمان سلطنت خود عمارات بر آن افزوده و اسكندر رومي كه بفارس آمد در انهدام آن امر فرمود»(17). و اين نخستين جايي است كه از ويراني تخت جمشيد بدست اسكندر سخن بميان آمده است (18).
از نسبت‌هاي ديگري كه بجمشيد داده‌اند ، يكي هم نهادن نوروز و آيين كردن آنست.
درباره علت پيدايش و آغاز اين عيد بزرگ ايراني ، سخنان پراكنده و گوناگون گفته و نوشته شده است ولي جز بيروني و نويسنده ورزونامه كه تا اندازه‌يي به علت اصلي وضع اين عيد پي برده‌اند ، كمتر كسي بريشه و حقيقت آن توجه كرده است.
ما براي نمونه چند خبري كه از كتابهاي فارسي فراهم آورده‌ايم، ياد مي كنيم تا پس از نتيجه گيري از آن برسر سخن خود رويم.
در تاريخ بلعمي كه ترجمه فارسي طبري است (302 ه.ق) درباره نوروز مي نويسد:
«… ونخستين روز كه بمطالم نشست(جمشيد) روز هرمز بود از ماه فروردين ، پس آنروز را نوروز نام كرد، تاكنون سنت گشت.»(19).
مسعودي در مروج الذهب مي نويسد:
« پس از او (تهمورث ) برادرش جمشيد بپادشاهي رسيد و او مقيم فارس بود، گويند بدوران او طوفان شد، بسياري از كسان برين رفته‌اند كه نوروز بترتيبي كه بعدها در اين كتاب بياوريم، بروزگار او پديد آمد و بدوران او رسم شد.»(20).
حمزه اسپهائي مستقيما درباره نوروز سخني ننوشته است، تنها بر مبناي عقيده كهن ايرانيان در آغاز تاريخ خود، پس از ياد كردن طالع جهان، مي گويد كه در آغاز آفرينش جهان خورشيد و ماه و ستارگان و زمين در روز اول فروردينماه كه روز نوروز است بحركت درآمدند و از گردش آنها روز و شب پديدار گشت.
ابوريحان بيروني در آثار الباقيه عن القرون الخاليه ( تاليف حدود 390ه.ق) ضمن بر شمردن دلايل گوناگون ايجاد نوروز و اشاره بچند مطلب مهم مي نويسد:
« برخي از دانشمندان ايران مي گويندسبب اينكه اين روز را نوروز مي نامند اينست كه در ايام تهمورث صائبه آشكار شدند و چون جمشيد بپادشاهي رسيد، دين را تجديد كرد و اين كار بسيار بزرگ بنظر مد و آن روز را كه روز تازه‌يي بود جمشيد عيد گرفت اگر چه بيش از آن هم نوروز بزرگ و معظم بود.
باز عيد بودن نوروز را چنين گفته‌اند كه چون جمشيدبراي خود تخت بساخت در اين روز بر آن سوار شد و جن و شياطيني آن را حمل كردند و به يك روز از كوه دماوند ببابل آمد و مردم براي ديدن اين امر در شگفت شدند و اين روز را عيد گرفتند.
دستة ديگر ازايرانيان مي گويند كه جمشيد زياد در شهرها گردش مي نمود و چون مي خواست بآذربايجان داخل شود بر سريري از زر بنشست و مردم بدوش خود آن تخت را مي بردند و چون پرتو آفتاب بر آن تخت بتابد و مردم آنرا ديدند و اين روز را عيد گرفتند»(21).
در جاي ديگر آورده:
« و داشمندان ايران مي گويند كه در اين روز ساعتي است كه فرشتة فيروز ارواح را براي انشاء خلق ميراند و فرخنده ترين ساعات، آن ساعات آفتاب است كه در صبح نوروز فجر سپيد بمنتها نزديكي خود بزمين ميرسد و مردم بنظر كردن بر آن تبرك مي جويند و اين روز، روز مختاري است زيرا كه نام روز هرمزد است كه اسم خداوند تعالي است كه آفريدگار و صانع و پرورنده دنيا و اهل آنست و او كسي است كه واصفان توانا نيستند كه جزئي از اجزا نعمت هاس او را توصيف كنند»(22).چنانكه پيش از اين هم گفته شد، شاهنامه شمن اشاره بتاريخ و موقع نوروز، علت پيدايش آنرا با تخت نشيني ، جمشيد و بر گرفتن ديوان آنرا بآسمان و انجمن شدن مردم بر تختگاه او مربوط دانسته است و درترجمه عربي شاهنامه نوشته شده است:
« ثم عمل تختا مرصعا بالوان الجواهر و رتب له حمله من الجن و كان يجلس عليه و يرفعونه في الهوا و يحملونه الي حيثما اراد من الممالك و كان ذلك اول يوم من سنه وق حلول الشمس في برج الحمل فتسمي ذلك اليوم بالنيروز»(23).
در نوروزنامه اشاره‌هاي دقيق و سودمند و مهمي درباره سبب وضع نوروز آمده كه بخشي از انها را در اينجا ياد مي كنيم ولي گويا بخشي از طالب آغاز اين كتاب بعلت عدم فهم مطلب از سوي رونويسان، حذف شده و يا در هم آميخته است و نوشته‌ها مغشوش و ناقص مي نمايد.
بهرسان، نويسنده نوروزنامه نيز مانند ايرانيان باستان ، معتقد است كه در آغاز آفرينش ، حرت خورشيد و ماه و ستارگان و زمين دربامداد نخستين روز فروردين از اوليندرجه برج حمل شروع شده است و مي گوي: « … چون ايزد تبارك و تعالي بدان هنگام كه فرمان فرستاد كه ثبات برگيرد( يعني خورشيد) تا تابش و منفعت او بهمه چيزها برد، آفتاب از سر حمل برفت و آسمان او را بگردانيد و تاريكي و روشنايي جداگشت و شب و روز پديدار شد و آن آغازي شد مرتاريخ اين هان را، و پس از هزار و چهار صد و شصت و يكسال بهمان دقيقه و همان روز باز رسيد .. چون آنوقت را دريافتند ملكان عجم، از بهر بزرگ داشت آفتاب را و از بهر آنكه هر كس اين روز را در نتوانستندي يافت، نشان كرد، و اين روز را جشن ساختند و عاليمان را بر دادند تا همگنان آن را بدانند و آن تاريخ را نگاه دارند»(24).
در جاي ديگر مي نويسد:
«… چون گيومرث اول از ملوك عجم، بپادشاهي بنشست، خواست ايام سال و ماه را نام نهد و تاريخ سازد تا مردمان آنرا بدانند، بنگريست كه آن روز بامداد، آفتاب، باول دقيقه، حمل، آمد موبدان را گرد كرد و بفرمود كه تاريخ از اينجا آغاز كنند و موبدان جمع آمدند و تاريخ نهادند»(25).
در همين كتاب درسبب ايجاد نوروز مي ويسد:
« اما سبب نهادن نروز آن بوده است كه چون بدانستند كه آفتاب را دو دور بود: يكي آنك هر سيصد و شصت و پنچ روز و ربعي از شبانه روز ، باول دقيقه حمل باز آيد،{ليك} بهمان وقت و روز كه رفته بود ، بدين دقيقه نتواند آمدن، چه هر سال از مدت همي كم شود(26) و چون جمشيد آن روز را دريافت نوروز نام نهاد و جشن آيين آورد و پس از آن پادشاهان و ديگر مردمان بدو اقتدا كردن»(27).
باز در جاي ديگر مي نويسد:
«… از اين تاريخ ( يعني ز زمان نهادن تاريخ بدست گيومرث) هزار و چهل سال گذشته بود و آفتاب اول روز به فروردين تحويل كرد و ببرج نهم آمد( در پادشاهي هوشنگ و تهمورث) ( چون كبيسه نمي كردند آغاز سال و نوروز تقريبا نه ماه عقب افتاده بود) چون از ملك جمشيد چهار صد و بيست و يكسال بگذشت اين دور دوم از آغاز آفرينش ) تما شده بود و افتاب بفروردين خويش باول حمل بازآمد … پس درين روز ك هياد كرديم جشن ساخت و نوروزش نام نهاد و مردمان را فرمود كه هر سال چون فروردين نو شود آن روز جش كنند و آن روز نو دانند تا آنگاه كه دور بزرگ باشد كه نوروز حقيقت بود»(28).
درفرسنامه ابن بلخي درباره سبب نهادن نوروز مي ويسد:
«… پس فرمو ( جمشيد)( تا جمله ملوك و اصحاب اطاراف ورمدم جاهن باصطخر حاضزر شوند چه جمشيد در سراي نو بر تخت خواهد نشستن و جشن ساختن و همگان برين مياد آنجا حاضر شدند و طالع نگاه داشت و آن ساعت كه شمس بدرجه اعتدال ربيعي رسيد وقت سال گردش، در آن سراي به تخت نشست و تاج بر سر نهاد و همة بزرگان جهان در پيش او بايستاند و جمشيد گفت برسبيل خطبه: كي ايزد تعالي ورج و باء ما تمام گردانيد و تاييد ارزاني داشت و در مقابل اين نعتها بر خويشتن واجب گردانيديم و تاييد ارزاني داشت و در مقابل اين نعمتها بر خويشتن واجب گردانيديم ك هبارعايا عدل و نيكويي فرماييم، جون اين سخنان بگفت، هماگ او ار دعاي خير گفتند و شاديها كردند و آن روز آيين شد و آن روز هرمز از ماه فروردين بود و آنروز بسيار خيرات فرمود و يك هفته متواتر بنشاط و خرمي مشغول بودند »(29).
در مجمل التواريخ و القصص نيز همچون نوشته حمزه، اشاره به حركت ستارگان و ماه و خورشيد و زمين در آغاز آفرينش از اول برج حمل مي كند و علت پيدايش نوروز را همان مي داند.
درتاريخ معجم مي نويسد:
« و چون آفتاب عالمتاب بنقطه اعتدال ربيعي رسيد، يعني خسرو ستارگان آفتاب سراپردة شاهي ازدنبال ماهي برگردن بره بست و از آبگير حو بچراگاه حمل نقل كرد، در اصطخر مذكور مبتهج و مسرور بر متكاي سلطنت و سرير سروري تكيه زد و بساط نشاط بسط كرد و بعيش و عشرت مشغول شد و آن روز را نوروز نام نهاد و جهان را نبور بذل و اخحسا و مشول عدل و داد و بر و امتنان وعده داد»(30).
مولف برهان قاطع در  زير نام جمشيد مي نويسد:

«… وي در اول جم نام داشت يني سلطان و پادشاه بزرگ و سبب جمشيد گفتن آن شد ك هاو اسير عالم مي كرد، چون آذربايجان رسيد، روزي بود كه آفتاب بنقطه اول حمل آمده بود، فرمود كه تخت مرصعي را در جاي بلندي گذاشتند و تاج مرصع بر سر نهاد بر آن تخت نشست.چون آفتاب طلوع كرد شعاع و پرتو آفتاب بر آن تاج و تخت افتاد، شعاعي در غاي روشني پديد آمد و چون بزبان پهلوي شعاع را« شيد» مي گويند اين لفظط را بر جم افزودند و جمشيد گفتند يعني پادشاه روشن و در آن روز جشي عظيم كردند . آنروز را نوروز نام نهادند».(31).
در آثارذ عجم فرصت الدوله شيرازي نيز آمده است كه :
« در تاريخ مسطور است كه جمشيد پس از اتمام شهر استخر و عمارتي كه در « تخت جمشيد» ساخت ، رزي كه آفتاب بمحاذي نقطه اعتدال ربيعي رسيد با كمال سرور و نشاط و نهايت بهجت و انبساط بر سرير سلطنت تكيه كرد و بعيش و عشرت اعتصام جست و آنروز را وروز سلطاني(32) نام نهاد.

اكنون كه شرح نسبتاً مفصلي درباره دو كار بزرگ منسوب به جمشيد يعني گسترش شهر استخر يا بنياد تخت جمشيد و نهادن آيين نوروز از نوشته هاي گوناگون آورده شد، بايد بگوييم كه همه اين نسبت‌ها به جمشيد پادشاه پيشدادي، جز افسانه‌بافي و نتيجه درآميختن پيشامدهي تاريخي با داستانهاي اساطيري نيست و بيشتر اين داستانها و فسانه‌ها نيز ساخته و پرداخته دورة ساساني و اوايل دوره اسلامي در ايرانست زيرا با پژوهشهاي كه درباره اسطوره‌هاي ايراني كرده‌اند اكنون همه پژوهندگان بي گمانند كه جم يا جمشيد همان ييمة اوستا يايمه و داهاست كه از قهرمانان آرياينيان پيش از تقسيم آنها به ايراني و هندي بوده است و بدينسان زمان او ( اگر بشود زماني براي او تعيين كرد) بسيار پيشتر از زمان بنياد تخت جمشيد و مكان او بسيار دورتر از اين سامان بوده است و بطور كلي در آن زمانها هنوز پاي آريانيان ايراني به اين سرزمين‌ها باز نشده بوده است و از سوي ديگر در اوستا كه كهنترين نوشته درباره جمشيد در آن آمده و نيز در وداها هيچ يك از نسبت‌هايي كه در متون فارسي و عربي ايراني براي او شمرده است نمي توان يافت . يعني نه از توسعه و آبادي استخر، نه از بنياد تخت جمشيد، نه از برداشتن تخت بهوا، نه از نهادن نوروز و نه از گرد‌آمدن مردم جهان در پايتخت او، در اوستا و كتابهاي پهلوي اثري ديده نمي شود و همه اين نسبت‌ها در زمانهاي بسيار ديرتر پديد آمده و از منابع جديدتر نقل شده است.
اگر در پي آن باشيم كه اين داستانها و سنت‌ها دربارة « جمشيد» چگونه و از كجا پديد آمده ، باي دبگوييم كه در پيدايش آنها چند موضوع اثر و دخالت تمام داشته است:
  1 – وجد خاطره‌هايي در ذهن و انديشه مردم از بري پيشامدهاي تاريخ و مهم كه سپس بر اثر گذشت زمان ، رنگ و روي خود را باخته ، شكل داستان و افسانه بود گرفته است.
2 – ديدن برخي آثار مادي روزگاران باستان از بناها و نقشها و جز آنها كه باعث پاره‌يي استنباط‌ها و تصورا و نتيجه‌گيري‌هاي تخيل آميز گرديده است.
3 – حيرت و شگفتي در برابر عظمت برخيب از بناها . كارها كه اجراي آنها را بيرون ز توانايي انسان مي يافتند و ناچار به موجودات و مخلوقات پنداريب و خارق العاده نسبت مي دادند.
4 – در آميختن شخصيت‌اي تاريخي و افسانه‌يي بيكديگر كه وجه مشابهتهايي در كارها و شخصيت و صفات آنها وجود داشته است.
5 – شاخ وبرگ دادن به افسانه‌ها و كاستن و افزودن داستانهاي در هم آميخته بر اثر ميدان دادن به تخيلات و تصورات و بدينسان تكميل كردن آنها برمبناي حس داستان سرايي و قصه پردازي.
جا دارد در ينجا يادآوري كنيم هر افسانه و داستان كهني مانند داستان جمشيد يا داستانهاي ديگر از چهارپايه بوجود مي آيد:
1 – پيشامد تاريخي بزرگ و مهمي كه نظر باهميتش خاطره آن در ذهن مردم باقي يم ماند و سپس بگذشت زمان بصورت داستان در مي آيد.
2 – كساني كه در پديد آوردن و پيدايش اين پيشامدها دست اندر كار بوده‌اند.
3 – مكاني كه اين پيشامد در آن بوجود آمده است.
4 – زماني كه داستان در آن روي داده است.
سه پايه آخري همواره در معرض دگرگوني و جايبجا شدن و شكل عوض كردن است و چه بسا داستان از كساني بكسان ديگر نسبت داده مي شود يا از مكاني به مكان ديگر نقل مي كند و يا از نظر زماني پس و پيش برده يم شود ولي آنچه همواره ثابت مي ماند هسته و مبناي اصلي پيشامد است كه البته باشاخ و برگهايي آرايش مي‌يابد و اگر شاخ و برگها را بپيراييم و از دور هسته اصلي پاك كنيم، ناچار به حقيقتي خواهيم رسيد.
اكنو اگر با نظراتي كه دربارة داستانهاي كهن آورديم، داستان‌هاي منتسب به جمشيد را تجزيه و تحليل نماييم نتيجه‌هاي زير بدست مي‌ايد:
بي گمان خاطره‌يي از علت بناهاي كاخها و ايوانها و تالارهاي تخت جمشيد در آن صفه بلند در دامنة كوه رحمت، در ذهن مردم ايران بازمانده است و مس دانسته كه ميان بنياد اين معبد و كاخ با برگزاري آيين نوروز و مهرگان در آن و گردآمدن در باريان و بزرگان و نمايندگان كشورهاي گوناگون در اين محل مقدس، ارتباطي وجود داشته است.
از مراسم تحويل خورشيد به برج حمل و مراسمي كه در تابيدن نخستين پرتو خورشيد در بامداد نخستين روز تبستان بزرگ و سال نوين ارا مي گرديد، خاطرهايي در ذهن مردم ايران بوده است.
مشاهده بعضي آثار همچون سنگ‌نگارهاي گوناگون تخت جمشيد چه در درگاهي و چه در بالاي آرامگاه‌ها و دخمه‌ها كه تخت شاهنشاه را كساني با دستها و بازوان خود در بالاي سر بلند كرده‌اند و تو گويي آنرا در آسمان مي برند، ناچار باعث پديد آمدن داستان ساختن تخت مرصع و نشستن بر روي آن و تصور حمل آن با دست ديوان در هوا شده است.
اما چر موجوداتي ك تخت را حمل مي كنند ديوانگاشته شده‌اند، زيرا چنانكه نويسنده « عجايب نامه» نيز استدلال كردمردم بناي اين كاخها و ستونها يا حمل تخته سنگهاي عظيم را از جاهاي دور دست به صفه تخت جمشيد با وسائل عادي و دست و نيروي انسانها كاري نشدني مي دانستند ناچار پيش خود چنين پنداشتند كه آنها را موجوداتي غير از آدميزاد- مثلا ديوان كه مخلوقاتي عظيم الجثه و نيرومند بوند – بدينجا آورده و ساخته‌اند و اين تصورها و پندارها با عقايدي كه درباره دي و جن و پري و شياطين داشتند منافاي نداشت.
همه اين تصورات و تعبيرات و استنباطها با اشتراكي كه نام جمشيد با خورذشيد در واژة « شيد» (خسته» يعني درخشان دارد و نيز موضوع ساختن « ورجمكرد» كه بناي مستحكمي بود براي حفظ انسانها و جانوران برگزيده در برابر طوفان همه در پيدايش اين داستان‌ها و نسبت دادن آنها به جمشيد موثر بوده است.
از سوي ديگر واژة« تخت» را نيز در پيدايش گوشه‌هايي از اين داستان‌ها نقشي است كه بهترست براي روشني مطلب بان نيز اشاره‌يي كرده شود.
تخت چنانكه هنوز هم در زبان فارسي رايج است و بكار ميرود به چند معني است.
يكي، بمعني((گاه)) يا كرسي و صندلي مخصوصي كه شاهنشاهان بر روي آن جلوس ميكردند، ديگر بمعني زمين بلندو مسطح و صاف يا بهمان تعبير خودش ((زمين تخت )) كه در بالاي آن عمارات و بناهاي گوناگون مي ساختند كه امروز صفه و تراس گفته مي شود. ساختن معابد و كاخها بر روي صفه در مشرق زمين پيشينه چندين
هزار ساله دارد و اين كار غير از مسائل معماري و محافظت در برابر سيل و طوفان و غيره ،يك علت ديگري نيز داشته كه عبارتست از مقدس شمردن آن زمين وهر چه در بالاي آن ساخته شده بوده است و اين عقيده هنوز هم در برخي از كشورها معمول است و زمينهاي مقدس و محترم را مقداري از اطراف خودش بلندتر مي گردانند،بهر حال تخت سليمان و تخت جمشيد و باغ تخت شيراز نامشان همه بدين معني است و از اين مقوله اند.
پس برقراري ارتباط ميان ساختن تخت كه در حقيقت ناظر بر ايجاد صفه تخت جمشيد بوده براي اجراي برخي مراسم و انجام بعضي محسبات نجومي و رصد و اندازه گيريهاي مربوط به وضع خورشيد در نوروز و مهرگان و اشتباه كردن آن با واة تخت بمعني گاه . مربوط شاختن تخت سلطنتي ر يا بر آمدن آفتاب و تابيدن پرتو آن بر تخت و تاج شاه و نوروز شدن آن روز، همه نيك آشكار مي سازند كه ين داستانها چگونه و از كجا ريشه گرفته و آب و تاب يافته‌اند.
با اين مقدمات، تقريباً مسلم مي گردد كه نه تنها داستان جمشيد در نوشته‌هاي فارسي و ايراني با سليمان در آميخته ، بلكه شخصيت كارهاي اريوش بزرگ شاهنشاه هخامنشي نيز با جمشيد يكي شده و اين همه نسبت‌هاي گوناگون را براي او فراهم آورده است. با پذيرفتن اين اختلاط، و با به چگونگي داستانها، اكنون بايد جستجو كنيم كه آن نوروز تاريخي كه داريوش در « پارسه» يعني در تخت جمشيد دربالاي صفه با آيين ويژه‌يي برگزار كرده و بانگيزه اهميت و ارج خاصي كه داشته خاطره اش در ذهن مردم ايارن بازمانده و در داستانهاي جمشيد جلوه‌گر شده است، كدام نوروز بوده، و نقش صفه تخت جمشيد در آيين برگزاري آن چيستو اين ارتباط از كجاست؟
چنانكه مي دانيم ، داستانها نيز بر آن گواهند، نوروز يك عيد كهنسال و و جشن بسيار باستاني ايرانيانست و شايد هم از نياكان آريائي با آنان بارث رسيده و مسلماً پيش از زردشت نيز برگزار ميدشده است و با توجه به مطالبي كه قبلا گفته شد اگر بپذيريم كه هزر افسانه و داستاني يك مبناي تاريخي داشته است، مي توانيم بگوييم كه شايد اين جشن از سده‌هاي سيزده و چهاردهم پيش از ميلاد و جتي از اويل هزاره دوم پيش از ميلاد نيز مرسوم بوده است.
پس نوروز يك جشن يك جشن ديني زردشتي نيست، و مريبوطست يزمان « پوريوتكشان» (پيش دينان). در اوستا نيز نامي از نوروز برده نشده است ولي پس از زرردشتي شدن بخش بزرگي از مردم ايران و همگاني شدن سالشماري اوستايي در ايران زمين و مطابقه داده شدنماههاي هخامنشي و اوستايي با يكديگر، جشن فروردگان كه در روزهاي پايان سال و در ده آخر ماه اسفند مذ اوستايي برگزار مي گرديد، با جشن نوروز كه در اول فروردين اوستايي يا ادوكنيش هخامنشي بود، توام شد و كم كم رنگ بوي زردشتي بخود گرفت و بهمين علت است كه تنها دربرخي از كتبهاي ديني دوران ساساني از اين جشن و برخي آداب مذهبي مربوط بان يادي رفته به يك چنين جشن بزرگ و ديرين كمتر پرداخته شده است.
درباره اصل و منشا ايجاد نوروز ، سخنان گوناگون و ضد و نقيض و عاميانه فراوان گفته شده است ك بيشتر آنها افسانه و نادرست است و تنها دو نويسنده كه خود اختمار و ستاره شناس بوده‌اند، اشاره‌هاي بسيار كوتاه دربارة منشاء و پيدايش آن كرده‌اند كه تا انداز‌يي با حقيقت موضوع مزابقت مي نمايد و چند راز مسئله مربوط به آن را مي گشايد.
نظر بيروني و خيام ( اگر نويسنده نوروز نامه باشد) بزبان ساده و بطور كوتاه چنيني است كه ايرانيان عقيده‌داشته‌اند كه پس از آفرينش ، زمين و آسمان كه چندين هزار سال بحال سكون و بي حركت ايستاده بودند، بفرمان اهورامزدا ، آغاز به حركت كردند و حركت خورشيد در اين هنگام در بامداد نخستين روز ماه فروردين يا روز هرمزد از نخستين دقيقه يا درجة برج حمل بود، چون خورشيد يك دور در برجها گشت و دوباره بهمان روز و ساعت و دقيقه كه در آغاز حرك از آنجا آمده بود باز آمد، گيومرث آن لحظه و ساعت را دريافت و آاز تاريخ نهاد و دور دوم حركت خورشيد از نخستين دقيقه برج حل شروع شد و چون ايرانيان طول يكسال خورشيدي ر 365 شبانه روز و 6 ساعت و دوازده دقيقه حساب كردند بعلت كبيسه نكردن سالها، آغاز سال با نقطه اعتدال ربيعي ، در هر چهار سال تقريباً يكروز فاصله پيدا مي كرد و ناچار لحظة تحويل سال و نوروز يا روز هرمزد فروردينماه در برجها ميگرديد ، چنانكه در دوران پادشاهي هوشنگ و تهمورث كه 1040 سال از تاريخ گذاري گيومرث گذشته بود، آغاز فروردينماه در برج نهم بود.
و اين محاسبه تا اندازه‌يي درست است زيرا در 1040 سال هر سال 6 ساعت تحويل از نقطه اعتدال ربيعي دور افتاده بود كه در طول اين مدت ميشود 6240 = 6 × 1040، ساعت كه با تقسيم آن به 24 ساعت شبناه روز ميشود 260 روز و با تقسيم آن به 30 روز ( تعداد روزهاي يكماه) ميشود هشت ماه و دو روز و اگر دقيقه‌ها را نيز حساب كنيم، بهرحال آغاز سال پس از اين مدت در داخل برج نهم قرار مي گيرد.
مي گويند چون جمشيددر 1040 بپادشاهي رسيد پس از 421 سال از سلطنت او يعني هنگامي كه 1461 سال از آغاز تاريخ گيومرثي گذشته بود، خورشيد سه باره به نقطه اعتدال ربيعي يا جايي كه از آنجا آغاز بگشتن كرده بود بازگشت يعني در نخستين دقايق بامداد روز هرمزد از ماه فروردين يا نخستين درجة برج حمل حلول كرد و دور سوم آغاز شد.
غقايد مربوط به آفرينش و حركت ستارگان و ماه و خورشيد و زمين اگر چه افسانه‌يي بيش نيستند ولي چند مطلب را براي ما روشن كي سازند و آن اينكه توجه بمسائل نجومي و اختر ماري و محاسبه حركات خورشيد و درصد ستارگان دقت و مارست در قضاياي مربوط به هيئت و نجوم و گاهشماري از زمانهاي بسيار باستان در ميان ايرانيان و آرئيايان معمول بود است و با نبودن وسايل دانشي دقيق و با رصدهاي ساد و سنجش حركات ستارگان به مسائل مهمي از گاشماري پي برده كه اندازه‌گيري هاي آنان با كشفيات زمان ما از لحاظ محاسبه طول سال خورشيدي حقيقي و تعيين محل و موقع دقيق آن در برج‌هاي چندان تفاوتي يدا نمي كند.
محاسباتنويسنده نوروزنامه با توجه به مبدء دور تاريخ گذاري و با در نظر گرفتن طول سال خورشيدي كه ايرانيان 365 شبانه روز و 6 ساعت و 12 دقيقه حساب مي كردند، و با توجه به كبيسه نكردن سالها، در حال متعارف درست است يعني اگر در هر سال خورشيد 6 ساعت ازنقطه اعتدال ربيي فاصله بگيردء دريك صد سال 600 سال يعني بيست و پنج شبانه روز و در هزار سال 250 شبانه روز تفاوت پيدا خواهد كرد و اگر بخواهيم بدانيم 365 روز را كي پر خواهد كرد بايد براي اين كار تناسبي به بنديم و بگوييم و در هر هزار سال 250 روز
در چند سال 365 روز، پاسخ خواهد شد 1460 = 250÷ 365 × 1000
و اگر دقيقه‌ها را نيز محاسبه كنيم، آغاز سال دور بع در داخل 1461 خواهد افتاد اين همان رقمي است كه در نوروز نامه بدان اشاره كرده و گفته است(33):
«… آن آغازي شد مر تاريخ اين جهان را و پس از هزار و چهار صد و شصت و يكسال بهمان دقيقه و همان روز باز رسيد، چون آنوقت را دريافتند ملكان عجم، از بهر بزرگ داشت آفتاب را و از بهر آنكه هر كس اين روز را در نتوانستندي يافت، نشان كردند و اين روز را جشن ساختند و عاليمان را خبر دادند تا همگان آن را بدانند و آن تاريخ نگاه دارند»(34).
نويسنده نوروزنامه فرا رسيدن نوروزهاي همه ساله را به نقطه اعتدال ربيعي و تحويلهاي عادي در ساعات و دقايق مختلف از شبانه روز را « دور كوچك» مي نامد ولي حركت خورشيد را در برجهاي دوازده‌گانه و دوباره بازگشتن آنرا به نخستين درجة برج حمل در بامداد روز هرمزد كه بحساب او 1461 سال طول مي كشيده است « دور بزرگ» نام مي دهد و فرقي ميان اين نوروز با نوروزهاي ديگر مي نهد و آنرا « نوروز حقيقت » (35) مي خواند كه روزي بس بزرگ و مقدس و مهم بوده و بنابر مفاد افسانه‌ها و داستانها ، گيومرث و جمشيد نيز همين نوروزها را درك كردند و تاريخ و آيين نهادند و دربقارة نخستين پرتو خورشيد چنين نروزيست كه بيروني نوشته: « فرنده ترين ساعات ، ساعا آفتابست در صبح نوروز فجر سپيد مبتها نزديكي خود بزمين مي رسد و مردم بنظر كردن بر آن تبرك مي جويند».
اكنون بايد بدانيم كه يك چنين نوروز با ويژگيها و خصوصياتي كه داشت هاست – يعني سالي كه حلول خورشيد به نخستين درجه برج حمل در سر ساعت 6 بامداد در نخستين روز ماه فروردين يا برابر آن « ادوكنيش» هخامنشي باشد –
تنها در سال 487 پيش از ميلاد درافق تخت جمشيد مي وانست اتفاق بيفتد و بس ، زيرا باحسابهاي دقيق قهقرايي و جدولهايي كه دانشمندان هيئت و نجوم فراهم آورده‌اند مغلوم ميشود كه در سال 487 پيش از ميلاد تحويل سال در روز 28 مارس (36) بافغق گرينويچ ساعت 2 و 39 دقيقه از نيمه شب گذشته و بافق تخت جمشيذد كه سه ساعت و بيبست و يك دقيقه با آن فرق دارد، در سر ساعت شش بامداد نخستين روز ماه ادو كيش هخامنش يا روز هرمزد فروردينماه اوستايي بودهاست.
اما نوروز سال 487 پيش از ميلاد كه دو سال مانده به پايان پادشاهي داريوش بزرگ، دقيقاً محاسبه و جشن گرفته شده است داراي ويژگيهاي ديگري نيز هس كه در اهميت و بزرگ داشت آن وثر بود هاست . زيرا در آغاز اين سال نخسين روز ماه قمري در بابل در روز 29 مارس يعني روز دوم فروردين يا ادوكنيش هخامنشي بوده است.
هلال هم در شامگاه نخستين روز ماه قابل رويت بوده است و بهين مناسبت ه باصطلاح ستاره‌شناسان اجتما يز ن يا مقارنه ين بوده است كه از نظر نجومي داراي خواص و اهميتي است(37)، همچنين اول ماه ايراني، برابر با اول ماه بابلي (نيسان) و اولين روز از اولين ماه سال مصري بوده است.
با اين مشخصات كه شمرده شد نوروز آن سال داراي ويژگيهايي بوده كه مغان و ستاره شمارا دربار هخامنشي، پس از سي سال از بنياد گذاري تخت جمشيد بدست داريوش، از روي محاسبات دقيق آنرا دريافتند و پس از سده‌ها نوروز را در محل خود ثابت كرده كبيسه‌هاي يكصد و بيست ساله را معمول كردند تا مانند گذشته نوروز از جاي خود حركت نكند و در برجها نگردد و همواره ر نقطه اعتدال ربيعي يا نزديكبان ثابت بماند، اين اقدام در عالم گاهشماري ايران و ستاره‌شناسي ، يكي از كارهاي مبتكرانه و مهمي است كه در روزگار داريوش بزرگ انجام گرفت و تا زمان برافتادن ساسانيان در ايران دوام يافت.
كبيسه‌هاي 120 ساله بدينسان معول گشت كه يكسال خورشيدي 365 شبانه روز و ربع آن يعني 6 ساعت بود، معمولا از اين شش ساعت‌ها در تعيين آغاز سال بعد صرف نظر كرده و پس از گذشتن 120 سال يكماه كبيسه مي كردند( محاسبه دقيق آن در هر 128 سال 31 روز است) بدينسان نوروز ر نزديك ترين وضع خود به نقطه اعتدال ربيعي يا اولين درجة برج حمل قرار مي گرفت و در برجها سير نمي كرد و اين گونه كبيسه گيري چنانكه مي دانيم پيش از داريوش معمول نبود.

سالها بعد در زمان فيروز پادشاه ساساني ( سال 474 ميلادي) ( نياي انو شيروان) كه هشتمين كبيسه يكصد و بيست ساله را برگزار مي كردند، بجاي يك ماه دو ماه كبيسه كردند، يعني يك ماه براي 120 سال گذشته و احتياطاً يكماه براي 120 سال آينده ، از اينرو نوروز آن سال نيز ويژگي پيدا كرد كه معروف به « نوروز پيروز» (38)  شد كه اكنون نيز مردم آنرا بار مي برند ولي كمتر كسي از معني حقيقي و «وجه تسميه» آن آگاه است و آنرا صفتي براي نوروز مي دانند كه البته معنايي ندارد:
شايد در اينجا اين پرسش پيش آيد كه دليل اهميت حلول سال نو در سر ساعت شش بامداد چيست، چرا نيمروز محل را در نظر نمي‌گرفتند كه در آن آفتاب در راس نصف‌النهار بود و از ديده محاسبات نجومي بهتر و دقيق تر و آسانتر بود، در پاسخ بايد گفت كه ايرانيان آغاز شب و روز را از دميدن آفتاب در بامداد مي دانستند و بآن اهمت خاصي قائل بودند بدين جهت تحويل ساعت 6 بامداد كه هم آغاز روز و هم آغاز ماه و هم آغاز سال شمرده مي شد از تحويل ديگر مهمتر بود. ابوريحان بيروني در اين خصوص مي نويسد:
«… اما ميان غير از عرب ، مانند روميها و ايرانيها و مردم ديگري كه با ايشان همدل و همداستانند چنين معمول است كه شب و روز از آغاز طلوع آفتاب از افق مشرق تا طلوع آفتاب از افق فردا، زيرا ماههاي اين ملل متكي بر محاسبه است و با كره ماه و ستارگان ديگر بهيچوجه وابستگي ندارد، بنابراين عقيده شبانه روز از ابتداي روز است بالنتيجه بعقيده اين ملل روز بر شب مقدم است و دليل اين مدعا اينست كه فروغ ، هستي است و تاريكي نيستي، و هستي بر نيستي تقدم دارد»(39).



كوه رحمت نيز كه در سمت مشرق تخت جمشيد قرار دارد نظر باهميتي كه بموضوع بامداد در روزها و نوروزها داده مي شد، « كوه و امداد» يعني كوه بامداد ناميده مي‌شد و مقدس بود.

ما از نام پارسي باستان اين كوه آگاهي نداريم ولي نامهاي ديگر نيز براي آن ياد كرده‌اند كه از آتن جمله « كوه مهر» يا « كمهر» است و كساني معتقدند كه « رحمتظ ترجمة « مهر» است كه در نام سابق كوه بوده است و پيداست اين نام بمناسبت بر آمدن خورشيد يا مهر فروزان از پشت آن كوه بآن داده شده است ولي وجود همين واژه باز باعث پيدايش افسانه‌يي درباره‌اش شده است كه بيروني در آثار الباقيه آنرا چنين ياد مي كند :
« دو قطره از پشت او( گيومرث) در كوه « وامداد» كه در اصطخر است چكيدة از آن دو قطره ، دو بوته ريباس كه در آغاز ماه هم اعضايي بر آنها هويدا گشت روييد»(40).
و اين افسانه بمناسبت واژه « مهر» و « مهرگيا» و « مهري و مهريانه» « مشي و مشيانه» كه گويند از خانواده ريواس هستند و نيز آدم و حواي ايراني كه از اين گياه پديد آمده‌اند ساخته شده كه بحث از آن در اينجا زائ است.
در اينكه در برگزيدن محل تخت جمشيد  از سوي داريوش و دانشمندان آن روزگار غير از نظريات ديني و پادشاهي، نظريات نجومي نيز در كار بوده است ترديدي نمي توان كرد.
ولي تاكنون يك پژوهش جدي و مداوم براي يافتن اين راز بكار بسته نشده است ، تنها در سالهاي اخير دو تن از دانشمندان خارجي، يك پروفسور ولفگانگ ماربورك لنتر(Lentz)  و ديگري آقاي جيمز جورج ( George)  سفير كانادا در ايران (42) پژوهشهايي كرده مطالبي نوشته‌اند كه مبتني است بر تحقيق درباره مسائل نجومي كه در ساختن تخت جمشيد در نظر بوده است.
ولي بنظر من، متاسفانه هر دو آقايان با در نطر گرفتن محاسبه بلند ترين و كوتاه ترين روز در تخت جمشيد يا جستجو براي يافتن رازهايي مرتبط با انقلاب صيفي و شتوي، و مبنا قرار دادن آنها براي توجيه وضع ساختمان‌هاي تخت جمشيد، راه نادرست پيموده‌اند،‌زيرا محاسبه و رصد بلنترين و كوتاه ترين روز سال در تخت جمشيد ، نه رويداد مهمي بود و نه دشوار بود و نه روزي مقدس.
هر روستايي ساده و بيدانش ايراني ، همه وقت از روي ساية ديوار خانه‌اش ميتوانست چنين محاسبه‌يي را انجام داده بكويد بلندترين و كوتاه ترين روز سال كدام، است و يا باصطلاح انقلاب صيفي و شتوي در چه موقع از سال قرار داشت پس براي يافتن يا اندازه‌گيري چنين موضوع ساده‌و آسان، در چيدن چنين دستگاهي بعظمت تخت جمشيد ، كاري بيهوده و ابلهانه بود، ولي آنچه ايرانيان در روزگار داريوش در پي آن بودند ، تشخيص دقيق روزها و شبهاي مساوي در اول تابستان بزرگ (بهار) و زمستان بزرگ ( پائيز) مو يافتن نقطه اعتدال ربيعي و خريفيو موضوع ثابت نگاهداشت ننوروز و آغاز سال در محل خود بود.
بيروني نيز متوجعه اين وضوع بوده و درآثار الباقيه آورده است كه:

« انقلابين را از اعتدالين بهتر مي شود بياري آلت و چشم اطلاع يافت زيار انقلابين اول اقبال خورشيد است بيكي از دو قطب كل و همچنين اول ادبار آفتابست از يكي از دو قطب كل، و چون ظل منتصب را در هر انقلاب صيفي و ظل بسيط را در انقلاب شتوي در هر موضعي از زمين رصد كنند، روز انقلاب بر راصد پوشيده نخواهد ماند و اگر چه از علم هيئت و هندسه دور باشد، اما اعتدالين را نمي شود شناخت مگر پس از اينكه انسان در آغاز كار عرض بلد و ميل كلي را بداند…»
اشكال ديگري كه برنظر لنتر جيمز جورج وارد است اينست كه درازترين روز در تابستان يعني 22 ژوئن ( = اول تير) و كوتاه ترين روز يعني 21 دسامبر ( = 30 آذر) دو زمان نامساعد براي زندگي و توفق و گردآمدن در تخت جمشيد است و در اين موقع ازسال، معمولا شاهنشاهان هخامنشي در تابستان در همدان و در زمستان در شوش و بابل ميزيستند و اردوي آنان طوري راه پيمود كه در حدود اوايل سال و بهار و نوروز و اوايل پاييز و مهرگان در اين محل قدس باشند و آيين‌هاي دو عيد بزرگ در پيشگاه شاهنشاهان برپا گردد، بنابر اين موضوع اندازگيري و محاسبه بلندترين و كوتاه ترين روزهاي سال در تخت جمشيد و آيين هاي كه اين دو دانشمند از پيش خود براي آنروزها فرض كرده‌اند از نظر مامردوداست.